دانشنامه آزاد فارسی

سرر

سرریز

سرریز جمعیت

<hr> مترادف سرزمین : ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه

مترادف سرزمین : ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه

سرزمین

سرزمین تحت قیمومت

سرزمین جنوبگانی استرالیا

سرزمین جنوبگانی بریتانیا

سرزمین سوخته

سرزمین شمالی

سرزمین های بریتانیا در اقیانوس هند

سرزمین های جنوبگانی فرانسه

سرزمین های خلافت شرقی

سرزمین های شمال غرب

سرزمین های وابسته

سرزمین هرز

سرزمین پشتی

سرزمین کرانه ای

سرزنی

سرس

سرستون

سرسو

سرسیاه

سرشار حسین

سرشار شمالی غلام شاه

سرشار محمدرضا

سرشار هما

سرشارسازی

<hr> مترادف سرشت : آفرینش، خلقت، آمیزه، اصل، جنس، خمیره، جنم، خلق وخو، خو، ضریبه، ذات، سجیه، سیرت، شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت، مزاج، نهاد، خمیرمایه، گوهر، جوهره <hr> برابر پارسی : نهاد

مترادف سرشت : آفرینش، خلقت، آمیزه، اصل، جنس، خمیره، جنم، خلق وخو، خو، ضریبه، ذات، سجیه، سیرت، شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت، مزاج، نهاد، خمیرمایه، گوهر، جوهره برابر پارسی : نهاد

سرشت

سرشت و منش مناقشه

<hr> مترادف سرشماری : آماربرداری، آمارگیری، احصائیه

مترادف سرشماری : آماربرداری، آمارگیری، احصائیه

سرشماری

سرشماری در ایران

سرشور محله

سرصفحه

<hr> مترادف سرطان : خرچنگ، تیرماه، تومور بدخیم، چنگار <hr> برابر پارسی : چنگار، چَنگار، خرچنگ

مترادف سرطان : خرچنگ، تیرماه، تومور بدخیم، چنگار برابر پارسی : چنگار، چَنگار، خرچنگ

سرطان

سرطان بافت هم بند

سرطان ریه

سرطان زا

سرطان زایی

سرطان پروستات

سرطان پستان

سرطان گردن رحم

سرطان یاخته های پایه

سرطرهان دره

<hr> مترادف سرعت : تعجیل، عجله ، تندروی، تندی، شتاب <hr> متضاد سرعت : آهستگی، بطی ء، کندی <hr> برابر پارسی : شتاب، بادپایی، چالاکی

مترادف سرعت : تعجیل، عجله ، تندروی، تندی، شتاب متضاد سرعت : آهستگی، بطی ء، کندی برابر پارسی : شتاب، بادپایی، چالاکی

واژه های حرف "س" - دانشنامه آزاد فارسی