دانشنامه آزاد فارسی

غرق شدن

غرناطه

غرناطی محمد بن عبدالرحیم

غرهالکمال

<hr> مترادف غروب : افول، شام، شامگاهان، عشا <hr> متضاد غروب : طلوع، سحر <hr> برابر پارسی : شامگاه، ایوار، فروشد

مترادف غروب : افول، شام، شامگاهان، عشا متضاد غروب : طلوع، سحر برابر پارسی : شامگاه، ایوار، فروشد

غروب

غروب بتان

غرور و تعصب

غروی اصفهانی محمدجواد

غروی اصفهانی میرزا مهدی

غروی عبدالحسین

غرویان عبدالجواد

غرویان محسن

<hr> مترادف غریب : بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس، بیکس، فقیر، نامحرم، اجنبی، خارجی، بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی، طرفه، طریف، نو، دورازوطن، دورافتاده <hr> متضاد غریب : آشنا، خویش <hr> برابر پارسی : دورافتاده، بی کس، دور از کاشانه، دور از زادگاه، بیگانه، دور، دور از، ناآشنا، ناشناخته

مترادف غریب : بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس، بیکس، فقیر، نامحرم، اجنبی، خارجی، بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی، طرفه، طریف، نو، دورازوطن، دورافتاده متضاد غریب : آشنا، خویش برابر پارسی : دورافتاده، بی کس، دور از کاشانه، دور از زادگاه، بیگانه، دور، دور از، ناآشنا، ناشناخته

غریب

غریب القران

غریب غلامحسین

غریب پور بهروز

غریبه گفتاری

<hr> مترادف غریزه : سرشت، طبع، طبیعت، نهاد <hr> برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی

مترادف غریزه : سرشت، طبع، طبیعت، نهاد برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی

غریزه

غز

<hr> مترادف غزال : آهو، جیران <hr> برابر پارسی : آهو، آهوبره

مترادف غزال : آهو، جیران برابر پارسی : آهو، آهوبره

غزال

غزال افریقایی

غزال بزرگ افریقا

غزالی ابوحامد محمد

غزالی احمد

غزالی زینب

غزالی محمد

غزالی مشهدی محمد

<hr> مترادف غزل : شعر، عشقبازی، معاشقه <hr> برابر پارسی : چامه، چکامه، سروده، ترانه

مترادف غزل : شعر، عشقبازی، معاشقه برابر پارسی : چامه، چکامه، سروده، ترانه

غزل

غزل خوانی

غزل های سلیمان

غزلیات شمس

غزلیات شکسپیر

غزنه

غزنوی مینو

غزنویان

غزنی مناره های

غزه شهر

غزه نوار

<hr> مترادف غزوه : جدال، جنگ، جهاد، حرب، غزا، مصاف

مترادف غزوه : جدال، جنگ، جهاد، حرب، غزا، مصاف

غزوه

غساسنه

<hr> مترادف غسالخانه : مرده شوخانه، مرده شوی خانه

مترادف غسالخانه : مرده شوخانه، مرده شوی خانه

غسالخانه

غسانیان

<hr> مترادف غسل : استحمام، تطهیر، تغسیل، شست وشو، طهارت، وضو <hr> برابر پارسی : شست و شو، شستُشو

مترادف غسل : استحمام، تطهیر، تغسیل، شست وشو، طهارت، وضو برابر پارسی : شست و شو، شستُشو

غسل

غسل تعمید

غش کردن

<hr> مترادف غشا : پرده، جلباب، حجاب، غاشیه، غطا، پوسته، روبند، لفافه <hr> برابر پارسی : پرده، پوشش، روکش

مترادف غشا : پرده، جلباب، حجاب، غاشیه، غطا، پوسته، روبند، لفافه برابر پارسی : پرده، پوشش، روکش

واژه های حرف "غ" - دانشنامه آزاد فارسی