دانشنامه آزاد فارسی

غمامیه

غمیصا

<hr> مترادف غنا : بی نیازی، توانگری، ثروت، دولتمندی، پرباری <hr> متضاد غنا : فقر <hr> برابر پارسی : توانگری، پرمایگی

مترادف غنا : بی نیازی، توانگری، ثروت، دولتمندی، پرباری متضاد غنا : فقر برابر پارسی : توانگری، پرمایگی

غنا

غنا دوره باستان

غنام حسین

غنایم الایام

غنوشی راشد

غنوصیگری

غنی زاده سلماسی محمود

غنی قاسم

غنی نژاد اهری موسی

غنی کشمیری محمدطاهر

<hr> مترادف غنیمت : نهب، یغما، غنیم، مغتنم، رایگان، مفت <hr> برابر پارسی : پروه، چاپیده، دست برد

مترادف غنیمت : نهب، یغما، غنیم، مغتنم، رایگان، مفت برابر پارسی : پروه، چاپیده، دست برد

غنیمت

غنیه النزوع

غوار

غواص بزرگ شمالی

غواصان

<hr> مترادف غواصی : ژرف پیمایی، غوطه بازی، غوطه وری، مرواریدجویی، غوص، تأمل، تعمق، تفکر

مترادف غواصی : ژرف پیمایی، غوطه بازی، غوطه وری، مرواریدجویی، غوص، تأمل، تعمق، تفکر

غواصی

غواصی یزدی عزالدین

<hr> مترادف غوث : اعانت، امداد، پناه دهی، دستگیری، فریادرسی، مساعدت، یاری، پناه، ملجا، فریادرس

مترادف غوث : اعانت، امداد، پناه دهی، دستگیری، فریادرسی، مساعدت، یاری، پناه، ملجا، فریادرس

غوث

غوثی میرزا اقا

<hr> مترادف غور : بررسی، تأمل، تفکر، دقت، غوص، وارسی، ژرفا، ژرفنا، عمق، بن، ته، قع <hr> برابر پارسی : درنگ، بررسی، پژوهش

مترادف غور : بررسی، تأمل، تفکر، دقت، غوص، وارسی، ژرفا، ژرفنا، عمق، بن، ته، قع برابر پارسی : درنگ، بررسی، پژوهش

غور

غوریان

<hr> مترادف غوطه : غرق، غرقه، فرورفتن

مترادف غوطه : غرق، غرقه، فرورفتن

غوطه

غوغای جمهوری

<hr> مترادف غول : دیو، شیزان، نسناس، هیولا، آغل، شبگاه، شوغا، اذن، گوش، دست وبازو <hr> برابر پارسی : دیو

مترادف غول : دیو، شیزان، نسناس، هیولا، آغل، شبگاه، شوغا، اذن، گوش، دست وبازو برابر پارسی : دیو

غول

غول برفی

غول بیابانی

غول سرخ

غول پیکری

غول گازی

غولان

غولک

<hr> مترادف غوک : قورباغه، وزغ

مترادف غوک : قورباغه، وزغ

واژه های حرف "غ" - دانشنامه آزاد فارسی