فرهنگ عمید

<hr> مترادف انباشتن : آکندن، امتلا، پر کردن <hr> متضاد انباشتن : تخلیه، خالی کردن

مترادف انباشتن : آکندن، امتلا، پر کردن متضاد انباشتن : تخلیه، خالی کردن

انباشتن

<hr> مترادف انباشته : آکنده، انبوه، پر، سرشار، لبالب، مالامال، متراکم، مشحون، ممتلی، مملو <hr> متضاد انباشته : تهی، خالی

مترادف انباشته : آکنده، انبوه، پر، سرشار، لبالب، مالامال، متراکم، مشحون، ممتلی، مملو متضاد انباشته : تهی، خالی

انباشته

<hr> مترادف انباشتگی : آکندگی، امتلا، پری

مترادف انباشتگی : آکندگی، امتلا، پری

انباشتگی

انباغ

<hr> مترادف انبان : انبانه، خیک، مشک

مترادف انبان : انبانه، خیک، مشک

انبان

انبانچه

انبج

انبجات

انبر

<hr> برابر پارسی : ( آنبرباریس ) زرشک

برابر پارسی : ( آنبرباریس ) زرشک

انبرباریس

انبردست

انبره

انبرود

<hr> مترادف انبساط : بسط، گسترش، گستردگی، سرور، شادی، فرح، نشاط <hr> متضاد انبساط : انقباض <hr> برابر پارسی : گشاده رویی، گستردگی، گستردن، گسترده شدن

مترادف انبساط : بسط، گسترش، گستردگی، سرور، شادی، فرح، نشاط متضاد انبساط : انقباض برابر پارسی : گشاده رویی، گستردگی، گستردن، گسترده شدن

انبساط

انبسته

انبعاث

انبله

انبه

انبو

انبوب

انبوبه

انبودن

انبوسیدن

<hr> مترادف انبوه : پرپشت، مجعد، بسیار، فراوان، کثرت، متراکم، متعدد، توده <hr> متضاد انبوه : تنک

مترادف انبوه : پرپشت، مجعد، بسیار، فراوان، کثرت، متراکم، متعدد، توده متضاد انبوه : تنک

انبوه

انبوهی

انبوینده

انبوییدن

<hr> برابر پارسی : پیامبران، پیغمبران، وخشوران

برابر پارسی : پیامبران، پیغمبران، وخشوران

انبیا

انبیره

انبیس

انبیق

انتاج

<hr> مترادف انتباه : آگاهی، بیداری، نبل، توجه، دقت <hr> متضاد انتباه : غفلت

مترادف انتباه : آگاهی، بیداری، نبل، توجه، دقت متضاد انتباه : غفلت

انتباه

انتجاع

<hr> مترادف انتحار : خودکشی، قتل نفس، نفس کشی <hr> برابر پارسی : خودکُشی

مترادف انتحار : خودکشی، قتل نفس، نفس کشی برابر پارسی : خودکُشی

انتحار

انتحال

<hr> مترادف انتخاب : تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدن <hr> متضاد انتخاب : انتصاب <hr> برابر پارسی : گزینش، برگزیدن، گزینه

مترادف انتخاب : تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدن متضاد انتخاب : انتصاب برابر پارسی : گزینش، برگزیدن، گزینه

انتخاب

انتر

<hr> برابر پارسی : ( آنتراسن ) شرزُغال

برابر پارسی : ( آنتراسن ) شرزُغال

انتراسن

<hr> برابر پارسی : ( آنتراسیت ) تاوزغال، زغال سنگِ ناب

برابر پارسی : ( آنتراسیت ) تاوزغال، زغال سنگِ ناب

انتراسیت

<hr> برابر پارسی : ( آنتراکت ) آرامه، میان پرده

برابر پارسی : ( آنتراکت ) آرامه، میان پرده

انتراکت

<hr> برابر پارسی : کارورز

انترن

انترناسیونال

انترناسیونالیست

انترناسیونالیسم

<hr> برابر پارسی : ( آنتروپوئید ) آدم نما

برابر پارسی : ( آنتروپوئید ) آدم نما

انتروپوئید

<hr> برابر پارسی : ( آنتروپولوژی ) مردم شناسی

برابر پارسی : ( آنتروپولوژی ) مردم شناسی

انتروپولوژی

<hr> مترادف انتزاع : تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی <hr> متضاد انتزاع : تعمیم <hr> برابر پارسی : آهنجش

مترادف انتزاع : تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی متضاد انتزاع : تعمیم برابر پارسی : آهنجش

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید