فرهنگ عمید

اولوالالباب

اولوالامر

اولوالعزم

اولوالعلم

<hr> مترادف اولویت : برتری، ترجیح، تفوق، تقدم، رجحان، مزیت <hr> برابر پارسی : نخستینگی، برتری

مترادف اولویت : برتری، ترجیح، تفوق، تقدم، رجحان، مزیت برابر پارسی : نخستینگی، برتری

اولویت

اولکا

<hr> مترادف اولی : ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم

مترادف اولی : ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم

اولی

اولی تر

<hr> برابر پارسی : سرپرستان

اولیا

اولیااللـه

اولیتر

<hr> مترادف اولین : آغازین، نخستین، یکمین <hr> برابر پارسی : نخستین، آغازین

مترادف اولین : آغازین، نخستین، یکمین برابر پارسی : نخستین، آغازین

اولین

اولیگارشی

اوماج

اومانیست

اومانیسم

اومید

اون

<hr> مترادف اوند : ( آوند ) ظرف، کوزه، رگ، وعاء، قید، برهان، حجت، دلیل

مترادف اوند : ( آوند ) ظرف، کوزه، رگ، وعاء، قید، برهان، حجت، دلیل

اوند

اونس

<hr> مترادف اونگ : ( آونگ ) آویخته، آویز، پاندول، معلق

مترادف اونگ : ( آونگ ) آویخته، آویز، پاندول، معلق

اونگ

اونیفرم

اونیورسال

اونیورسیته

اوه

<hr> مترادف اوهام : احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم

مترادف اوهام : احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم

اوهام

اوورتور

اوول

اوژن

اوژندن

اوژننده

اوژولیدن

اوکار

اوکندن

اوگ

اوی

اویارقلی

اویتامینوز

<hr> مترادف اویختن : ( آویختن ) آویزان کردن، تعلیق، معلق کردن، دارزدن، مصلوب کردن، چنگ زدن، متشبث شدن، متوسل شدن، جنگیدن، حمایل کردن <hr> متضاد اویختن : ( آویختن ) چسباندن، نصب کردن

مترادف اویختن : ( آویختن ) آویزان کردن، تعلیق، معلق کردن، دارزدن، مصلوب کردن، چنگ زدن، متشبث شدن، متوسل شدن، جنگیدن، حمایل کردن متضاد اویختن : ( آویختن ) چسباندن، نصب کردن

اویختن

<hr> مترادف اویخته : ( آویخته ) آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق <hr> متضاد اویخته : ( آویخته ) نصب

مترادف اویخته : ( آویخته ) آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق متضاد اویخته : ( آویخته ) نصب

اویخته

اویراه

<hr> مترادف اویز : ( آویز ) آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد

مترادف اویز : ( آویز ) آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد

اویز

<hr> مترادف اویزان : ( آویزان ) آویخته، آویز، معلق

مترادف اویزان : ( آویزان ) آویخته، آویز، معلق

اویزان

<hr> مترادف اویزش : ( آویزش ) تشبث، تعلیق، توسل، تعلق، دلبستگی، علاقه، آرزم، جنگ، رزم، نبرد

مترادف اویزش : ( آویزش ) تشبث، تعلیق، توسل، تعلق، دلبستگی، علاقه، آرزم، جنگ، رزم، نبرد

اویزش

اویزنده

<hr> مترادف اویزه : ( آویزه ) گوشوار، گوشواره

مترادف اویزه : ( آویزه ) گوشوار، گوشواره

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید