فرهنگ عمید

شافیدن

<hr> مترادف شاق : بغرنج، تحمل گداز، توان فرسا، حاد، دشوار، سخت، صعب، طاقت سوز، طاقت فرسا، غامض، مشکل <hr> متضاد شاق : آسان، سهل <hr> برابر پارسی : دشوار، سخت، توان فرسا

مترادف شاق : بغرنج، تحمل گداز، توان فرسا، حاد، دشوار، سخت، صعب، طاقت سوز، طاقت فرسا، غامض، مشکل متضاد شاق : آسان، سهل برابر پارسی : دشوار، سخت، توان فرسا

شاق

شاقه

شاقول

<hr> مترادف شال : کمربند، میان بند، بالاپوش

مترادف شال : کمربند، میان بند، بالاپوش

شال

شال سنجد

<hr> مترادف شالده : اساس، بن، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده

مترادف شالده : اساس، بن، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده

شالده

شالنگ

شالنگی

شالهنگ

<hr> مترادف شالوده : اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده، اصل، زمینه، مبنا، واده

مترادف شالوده : اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده، اصل، زمینه، مبنا، واده

شالوده

<hr> مترادف شالی : چلتوک، شلتوک

مترادف شالی : چلتوک، شلتوک

شالی

شالی پایه

شالی کار

<hr> مترادف شالیزار : برنجزار، شالی پایه

مترادف شالیزار : برنجزار، شالی پایه

شالیزار

<hr> مترادف شام : شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل، غذای شب <hr> متضاد شام : بامداد

مترادف شام : شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل، غذای شب متضاد شام : بامداد

شام

شاماخ

شاماک

<hr> مترادف شامخ : بلند، مرتفع، جلیل، رفیع، منیع، والا <hr> برابر پارسی : والا، فرمند، برگزیده، فرازمند

مترادف شامخ : بلند، مرتفع، جلیل، رفیع، منیع، والا برابر پارسی : والا، فرمند، برگزیده، فرازمند

شامخ

شامخه

<hr> مترادف شامل : حاوی، دربردارنده، محتوی، مشتمل <hr> برابر پارسی : در برگیرنده، دارای، در بر گیرنده، دربرگیرنده، همه گیر

مترادف شامل : حاوی، دربردارنده، محتوی، مشتمل برابر پارسی : در برگیرنده، دارای، در بر گیرنده، دربرگیرنده، همه گیر

شامل

<hr> مترادف شامه : بویایی <hr> برابر پارسی : بوینده، بویایی

مترادف شامه : بویایی برابر پارسی : بوینده، بویایی

شامه

شامپانی

<hr> برابر پارسی : موشویه

شامپو

<hr> مترادف شامگاه : شام، شامگاهان، شب، فلق، لیل <hr> متضاد شامگاه : صبحگاه

مترادف شامگاه : شام، شامگاهان، شب، فلق، لیل متضاد شامگاه : صبحگاه

شامگاه

<hr> مترادف شامگاهان : شامگاه، لیل <hr> متضاد شامگاهان : صبحگاهان، بامدادان

مترادف شامگاهان : شامگاه، لیل متضاد شامگاهان : صبحگاهان، بامدادان

شامگاهان

شامی

<hr> مترادف شامیانه : چادر، خیمه، سراپرده

مترادف شامیانه : چادر، خیمه، سراپرده

شامیانه

<hr> مترادف شان : ارج، جاه، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدر، کبریا، مرتبه، مقام، منزلت <hr> برابر پارسی : ( شأن ) هنجار، فره، فَر، جایگاه، پایگاه، آیین | بزرگی

مترادف شان : ارج، جاه، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدر، کبریا، مرتبه، مقام، منزلت برابر پارسی : ( شأن ) هنجار، فره، فَر، جایگاه، پایگاه، آیین | بزرگی

شان

شانتاژ

شاندن

شانزده

شانزدهم

<hr> مترادف شانس : اقبال، بخت، طالع <hr> برابر پارسی : بخت

مترادف شانس : اقبال، بخت، طالع برابر پارسی : بخت

شانس

<hr> مترادف شانه : دوش، کت، کتف، کول، مشاط، مشط، شیار، خشاب، کرکیت، شان، کندو

مترادف شانه : دوش، کت، کتف، کول، مشاط، مشط، شیار، خشاب، کرکیت، شان، کندو

شانه

شانه بین

شانه بینی

شانه سر

شانه گر

شانک

شانکر

شانی

شانیدن

<hr> مترادف شاه : امپراطور، امیر، پادشاه، حاکم، خدیو، سلطان، شاهنشاه، شهریار، ملک، والی <hr> متضاد شاه : رعیت

مترادف شاه : امپراطور، امیر، پادشاه، حاکم، خدیو، سلطان، شاهنشاه، شهریار، ملک، والی متضاد شاه : رعیت

واژه های حرف "ش" - فرهنگ عمید