فرهنگ عمید

شاهدپرست

<hr> مترادف شاهراه : اتوبان، بزرگراه، جاده، راه <hr> متضاد شاهراه : کوره راه

مترادف شاهراه : اتوبان، بزرگراه، جاده، راه متضاد شاهراه : کوره راه

شاهراه

شاهرخ

شاهرود

<hr> مترادف شاهرگ : شریان <hr> متضاد شاهرگ : مویرگ

مترادف شاهرگ : شریان متضاد شاهرگ : مویرگ

شاهرگ

<hr> مترادف شاهزاده : شاپور، شاهپور، شهزاد، شهزاده، ملکزاده <hr> متضاد شاهزاده : گدا

مترادف شاهزاده : شاپور، شاهپور، شهزاد، شهزاده، ملکزاده متضاد شاهزاده : گدا

شاهزاده

شاهزادگی

شاهسون

شاهسپرم

شاهق

شاهقه

شاهنامه

شاهنامه خوان

شاهنامه خوانی

شاهنای

<hr> مترادف شاهنشاه : پادشاه، سلطان السلاطین، شهریار، ملک

مترادف شاهنشاه : پادشاه، سلطان السلاطین، شهریار، ملک

شاهنشاه

<hr> مترادف شاهنشاهی : امپراطوری، پادشاهی

مترادف شاهنشاهی : امپراطوری، پادشاهی

شاهنشاهی

<hr> مترادف شاهوار : شایگان، خسروانه، شاهانه، ملوکانه

مترادف شاهوار : شایگان، خسروانه، شاهانه، ملوکانه

شاهوار

شاهورد

شاهول

شاهپور

شاهکار

شاهگان

<hr> مترادف شاهی : پشیز، صنار، خسروانی، شاهانه، ملوکانه، حکومت، سلطنت <hr> متضاد شاهی : گدایی

مترادف شاهی : پشیز، صنار، خسروانی، شاهانه، ملوکانه، حکومت، سلطنت متضاد شاهی : گدایی

شاهی

شاهیدن

شاهیده

<hr> مترادف شاهین : شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله

مترادف شاهین : شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله

شاهین

شاوزد

شاوغر

شاپ و شوپ

شاپ وشوپ

<hr> برابر پارسی : کلاه لبه دار

برابر پارسی : کلاه لبه دار

شاپو

<hr> مترادف شاپور : شاهپور، شاهزاده، شهزاد، شهزاده، ملکزاده <hr> متضاد شاپور : شاهدخت، شهدخت

مترادف شاپور : شاهپور، شاهزاده، شهزاد، شهزاده، ملکزاده متضاد شاپور : شاهدخت، شهدخت

شاپور

<hr> مترادف شاپورگان : آهن خشک، پولاد، شابرقان، شابرن، شابورگان، فولاد

مترادف شاپورگان : آهن خشک، پولاد، شابرقان، شابرن، شابورگان، فولاد

شاپورگان

شاپکا

شاک

شاکار

<hr> مترادف شاکر : حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمک شناس <hr> متضاد شاکر : کافر، ناسپاس <hr> برابر پارسی : چاکر، سپاسگزار، ستایشگر

مترادف شاکر : حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمک شناس متضاد شاکر : کافر، ناسپاس برابر پارسی : چاکر، سپاسگزار، ستایشگر

شاکر

<hr> برابر پارسی : ساختار

شاکله

شاکمند

<hr> مترادف شاکی : شکایتمند، عارض، گلایه مند، گله مند، متظلم، معترض <hr> برابر پارسی : گله مند، دادخواه، دادجو

مترادف شاکی : شکایتمند، عارض، گلایه مند، گله مند، متظلم، معترض برابر پارسی : گله مند، دادخواه، دادجو

شاکی

<hr> مترادف شاگرد : پیرو، تلمیذ، دانش آموز، کارآموز، متعلم، متلمذ، محصل، پادو، نوچه <hr> متضاد شاگرد : استاد

مترادف شاگرد : پیرو، تلمیذ، دانش آموز، کارآموز، متعلم، متلمذ، محصل، پادو، نوچه متضاد شاگرد : استاد

شاگرد

<hr> مترادف شاگردانه : انعام، شاگردانگی، شاگردمزد، شاگردوار

مترادف شاگردانه : انعام، شاگردانگی، شاگردمزد، شاگردوار

شاگردانه

شاگردانگی

شاگردی

<hr> مترادف شایان : برازنده، درخور، سزاوار، لایق، معتنابه

مترادف شایان : برازنده، درخور، سزاوار، لایق، معتنابه

شایان

<hr> مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً <hr> متضاد شاید : حتماً

مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً متضاد شاید : حتماً

واژه های حرف "ش" - فرهنگ عمید