فرهنگ عمید

لاوان

لاواند

لاوشیر

لاوصول

لاولن

لاونعم

لاوه

لاوک

لاچی

لاژورد

<hr> مترادف لاک : پوسته، پوشش، جلد، سرخ، قرمز، تغار، لاوک، پست، حقیر، دنی، زبون، فرومایه

مترادف لاک : پوسته، پوشش، جلد، سرخ، قرمز، تغار، لاوک، پست، حقیر، دنی، زبون، فرومایه

لاک

<hr> مترادف لاک پشت : سنگ پشت، کاسه پشت، لاخه

مترادف لاک پشت : سنگ پشت، کاسه پشت، لاخه

لاک پشت

لاکتوز

<hr> مترادف لای : رسوب، گل، لجن، لا، میان، وسط

مترادف لای : رسوب، گل، لجن، لا، میان، وسط

لای

<hr> مترادف لای روبی : تنقیه، لاروبی، لایروبی

مترادف لای روبی : تنقیه، لاروبی، لایروبی

لای روبی

لای ناک

لایتجزا

<hr> مترادف لایتغیر : تغییرناپذیر، ثابت، دایم <hr> متضاد لایتغیر : متغیر

مترادف لایتغیر : تغییرناپذیر، ثابت، دایم متضاد لایتغیر : متغیر

لایتغیر

<hr> مترادف لایتناهی : بی انتها، بی پایان، نامتناهی، نامحدود <hr> متضاد لایتناهی : متناهی <hr> برابر پارسی : بی پایان، بیکران

مترادف لایتناهی : بی انتها، بی پایان، نامتناهی، نامحدود متضاد لایتناهی : متناهی برابر پارسی : بی پایان، بیکران

لایتناهی

لایجوز

لایح

<hr> برابر پارسی : پیشنهاد نامه، نیساک

برابر پارسی : پیشنهاد نامه، نیساک

لایحه

<hr> مترادف لایزال : پایدار، جاوید، زوال ناپذیر، سرمدی <hr> متضاد لایزال : فانی <hr> برابر پارسی : جاوید، پاینده، بی پایان

مترادف لایزال : پایدار، جاوید، زوال ناپذیر، سرمدی متضاد لایزال : فانی برابر پارسی : جاوید، پاینده، بی پایان

لایزال

لایشعر

لایضر و لاینفع

لایضرولاینفع

لایعد

<hr> مترادف لایعقل : بیخود، بیهوش، مدهوش، خراب، مست <hr> متضاد لایعقل : بهوش، هوشیار

مترادف لایعقل : بیخود، بیهوش، مدهوش، خراب، مست متضاد لایعقل : بهوش، هوشیار

لایعقل

لایعلم

لایعنا

لایغفر

لایفهم

<hr> مترادف لایق : ارزنده، باکفایت، باوجود، برازنده، درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیت دار، قابل، مستحق، مستعد <hr> متضاد لایق : نالایق <hr> برابر پارسی : شایسته، درخور، سزاوار

مترادف لایق : ارزنده، باکفایت، باوجود، برازنده، درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیت دار، قابل، مستحق، مستعد متضاد لایق : نالایق برابر پارسی : شایسته، درخور، سزاوار

لایق

لایقرا

لایم

لایمه

<hr> مترادف لایموت : زوال ناپذیر، فناناپذیر، قیوم <hr> متضاد لایموت : فناپذیر <hr> برابر پارسی : پاینده، جاویدان، ماندنی

مترادف لایموت : زوال ناپذیر، فناناپذیر، قیوم متضاد لایموت : فناپذیر برابر پارسی : پاینده، جاویدان، ماندنی

لایموت

لایناک

<hr> مترادف لاینحل : حل نشدنی، ناگشودنی <hr> متضاد لاینحل : قابل حل <hr> برابر پارسی : ناگشودنی، چاره ناپذیر

مترادف لاینحل : حل نشدنی، ناگشودنی متضاد لاینحل : قابل حل برابر پارسی : ناگشودنی، چاره ناپذیر

لاینحل

لاینده

لاینفع

<hr> برابر پارسی : پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر

برابر پارسی : پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر

لاینفک

<hr> مترادف لاینقطع : پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه <hr> برابر پارسی : پی در پی، پیوسته، پیاپی، پی در پی، همواره

مترادف لاینقطع : پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه برابر پارسی : پی در پی، پیوسته، پیاپی، پی در پی، همواره

لاینقطع

<hr> مترادف لایه : بستر، بنلاد، پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه

مترادف لایه : بستر، بنلاد، پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه

لایه

لاییدن

<hr> مترادف لب : چکیده، خلاصه، گزیده، مغز، خرد، عقل | شفه، لوچه، دهانه، کناره، لبه، حاشیه، ساحل، کنار، تپانچه، سیلی، کشیده

مترادف لب : چکیده، خلاصه، گزیده، مغز، خرد، عقل | شفه، لوچه، دهانه، کناره، لبه، حاشیه، ساحل، کنار، تپانچه، سیلی، کشیده

واژه های حرف "ل" - فرهنگ عمید