فرهنگ عمید

مکلس

<hr> مترادف مکلف : عهده دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف، بالغ <hr> برابر پارسی : ناچار، وادار

مترادف مکلف : عهده دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف، بالغ برابر پارسی : ناچار، وادار

مکلف

مکلل

<hr> مترادف مکمل : تام، کامل، متکامل، متمم <hr> متضاد مکمل : ناقص <hr> برابر پارسی : تمام کننده

مترادف مکمل : تام، کامل، متکامل، متمم متضاد مکمل : ناقص برابر پارسی : تمام کننده

مکمل

<hr> مترادف مکمن : بزنگاه، پنهانگاه، کمینگاه، مخفی گاه، نخیزگاه

مترادف مکمن : بزنگاه، پنهانگاه، کمینگاه، مخفی گاه، نخیزگاه

مکمن

<hr> مترادف مکنت : تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی <hr> متضاد مکنت : مسکنت <hr> برابر پارسی : سرمایه، دارایی، توانگری

مترادف مکنت : تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی متضاد مکنت : مسکنت برابر پارسی : سرمایه، دارایی، توانگری

مکنت

مکنده

مکنسه

مکنف

مکنوز

<hr> مترادف مکنون : پنهان، پوشیده، مختفی، مخفی، مستور، مکتوم <hr> متضاد مکنون : آشکار، فاش، مکشوف

مترادف مکنون : پنهان، پوشیده، مختفی، مخفی، مستور، مکتوم متضاد مکنون : آشکار، فاش، مکشوف

مکنون

مکنی

مکو

مکون

مکوک

مکوکب

مکی

مکیاز

مکیال

مکیدت

<hr> مترادف مکیدن : مک زدن

مکیدن

مکیس

<hr> مترادف مکیف : کیف آور، مستی بخش، نشاطبخش، نشئه زا، نشوه

مترادف مکیف : کیف آور، مستی بخش، نشاطبخش، نشئه زا، نشوه

مکیف

مکین

<hr> مترادف مکینه : ماشین، کارخانه

مترادف مکینه : ماشین، کارخانه

مکینه

مگاتن

مگاسیکل

مگامتر

<hr> مترادف مگر : به جز، به استثنا، به غیر، فقط، الا، شاید، همانا، از قضا

مترادف مگر : به جز، به استثنا، به غیر، فقط، الا، شاید، همانا، از قضا

مگر

مگرمج

<hr> مترادف مگس : پشه، ذباب

مگس

مگس خوار

مگس ران

مگس پران

<hr> مترادف مگس پرانی : بی کاری، کسادی بازار

مترادف مگس پرانی : بی کاری، کسادی بازار

مگس پرانی

مگس کش

مگس گیر

مگسک

مگل

<hr> مترادف می : باده، ساغر، شراب، صهبا، مل، نبیذ، سلاف

مترادف می : باده، ساغر، شراب، صهبا، مل، نبیذ، سلاف

می

<hr> مترادف می خوار : باده پیما، باده خوار، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دردی کش، شراب خوار، عرق خور، میخواره، میگسار

مترادف می خوار : باده پیما، باده خوار، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دردی کش، شراب خوار، عرق خور، میخواره، میگسار

می خوار

<hr> مترادف می خواره : باده خوار، باده گسار، دردی کش، شرابخوار، شراب خور، عرق خور، می پرست، می خوار

مترادف می خواره : باده خوار، باده گسار، دردی کش، شرابخوار، شراب خور، عرق خور، می پرست، می خوار

می خواره

<hr> مترادف می خوارگی : باده پرستی، باده گساری، شرابخواری، میخواری، میگساری

مترادف می خوارگی : باده پرستی، باده گساری، شرابخواری، میخواری، میگساری

می خوارگی

<hr> مترادف می خواری : باده گساری، شرابخواری، می پرستی، میخوارگی

مترادف می خواری : باده گساری، شرابخواری، می پرستی، میخوارگی

می خواری

<hr> مترادف می زده : خمار، سرمست، لول، مخمور، مست، ملنگ، نشئه

مترادف می زده : خمار، سرمست، لول، مخمور، مست، ملنگ، نشئه

می زده

<hr> مترادف می فروش : خراباتی، خمار، شراب فروش، میخانه دار، میخانه چی

مترادف می فروش : خراباتی، خمار، شراب فروش، میخانه دار، میخانه چی

می فروش

<hr> مترادف می پرست : باده پیما، باده گسار، باده نوش، قدح نوش، می خواره، میگسار، دردنوش، دردی کش، می خوار

مترادف می پرست : باده پیما، باده گسار، باده نوش، قدح نوش، می خواره، میگسار، دردنوش، دردی کش، می خوار

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید