فرهنگ عمید

می گسار

<hr> برابر پارسی : میدان ها

میادین

میامن

<hr> مترادف میان : بین، مرکز، میانه، وسط، کمر، تو، داخل، مابین

مترادف میان : بین، مرکز، میانه، وسط، کمر، تو، داخل، مابین

میان

میان باریک

میان بالا

میان بر

میان بسته

<hr> مترادف میان بند : شال، کمربند

مترادف میان بند : شال، کمربند

میان بند

<hr> مترادف میان تهی : اجوف، بی مغز، پوچ، کاواک

مترادف میان تهی : اجوف، بی مغز، پوچ، کاواک

میان تهی

میان دار

میان داری

<hr> مترادف میانجی : پایمرد، داور، شفیع، میانگیر، واسطه، رابط

مترادف میانجی : پایمرد، داور، شفیع، میانگیر، واسطه، رابط

میانجی

میانجی گری

<hr> مترادف میانجیگری : پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میان گیری، میانه گیری

مترادف میانجیگری : پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میان گیری، میانه گیری

میانجیگری

میاندار

<hr> مترادف میانه : صمیم، مرکز، میان، وسط، میانگین

مترادف میانه : صمیم، مرکز، میان، وسط، میانگین

میانه

<hr> مترادف میانه رو : معتدل <hr> متضاد میانه رو : تندرو، افراطی، دست راستی

مترادف میانه رو : معتدل متضاد میانه رو : تندرو، افراطی، دست راستی

میانه رو

<hr> مترادف میانه روی : اعتدال، مدارا <hr> متضاد میانه روی : تندروی، افراطی گری

مترادف میانه روی : اعتدال، مدارا متضاد میانه روی : تندروی، افراطی گری

میانه روی

میانه سال

<hr> مترادف میانگین : حدوسط، متوسط، معدل، میانه

مترادف میانگین : حدوسط، متوسط، معدل، میانه

میانگین

میانی

میاه

<hr> مترادف میت : جسد، میته، نعش ، متوفا، مرده، درگذشته <hr> متضاد میت : جاندار، حی، زنده <hr> برابر پارسی : مرده، درگذشته، مردار

مترادف میت : جسد، میته، نعش ، متوفا، مرده، درگذشته متضاد میت : جاندار، حی، زنده برابر پارسی : مرده، درگذشته، مردار

میت

میترال

<hr> مترادف میترائیسم : مهرگرایی، آیین مهرپرستی <hr> برابر پارسی : مهرپرستی

مترادف میترائیسم : مهرگرایی، آیین مهرپرستی برابر پارسی : مهرپرستی

میتراییسم

میته

<hr> مترادف میتولوژی : اسطوره شناسی

مترادف میتولوژی : اسطوره شناسی

میتولوژی

میتین

<hr> مترادف میتینگ : اجلاس، جلسه، گردهمایی، تظاهرات، ملاقات، تجمع

مترادف میتینگ : اجلاس، جلسه، گردهمایی، تظاهرات، ملاقات، تجمع

میتینگ

<hr> مترادف میثاق : پیمان، عهد، قول، وعده، قرار، قرارداد <hr> برابر پارسی : پیمان، پای بندی

مترادف میثاق : پیمان، عهد، قول، وعده، قرار، قرارداد برابر پارسی : پیمان، پای بندی

میثاق

<hr> مترادف میخ : مسمار، وتد

مترادف میخ : مسمار، وتد

میخ

میخ طویله

<hr> مترادف میخ کوب : بی حرکت، ثابت

مترادف میخ کوب : بی حرکت، ثابت

میخ کوب

<hr> مترادف میخانه : خرابات، خمخانه، شرابخانه، شرابکده، میکده <hr> متضاد میخانه : مسجد

مترادف میخانه : خرابات، خمخانه، شرابخانه، شرابکده، میکده متضاد میخانه : مسجد

میخانه

میختن

<hr> مترادف میخوش : ملس

میخوش

میخچه

میخک

میخی

<hr> مترادف میدان : زمین مسابقه، زمین بازی، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت

مترادف میدان : زمین مسابقه، زمین بازی، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت

میدان

<hr> مترادف میدان دار : میان دار، بارفروش

مترادف میدان دار : میان دار، بارفروش

میدان دار

میدان داری

میدانگاه

میده

میده سالار

<hr> مترادف میر : مرگ، موت، امیر، ژنرال، سردار، صاحب منصب، پیشوا، رئیس

مترادف میر : مرگ، موت، امیر، ژنرال، سردار، صاحب منصب، پیشوا، رئیس

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید