فرهنگ عمید

ناگرویدن

ناگرویده

ناگزارده

ناگزاینده

ناگزر

ناگزران

ناگزرد

<hr> مترادف ناگزیر : لابد، لاعلاج، مجبور، ملزم، مضطر، ناچار، ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، قهراً، محتوم، ضروری، لازم، بی اختیار، بیچاره، عاجز

مترادف ناگزیر : لابد، لاعلاج، مجبور، ملزم، مضطر، ناچار، ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، قهراً، محتوم، ضروری، لازم، بی اختیار، بیچاره، عاجز

ناگزیر

ناگسستنی

ناگسل

ناگفتنی

ناگمان

<hr> مترادف ناگه : بناگاه، ناگاه، ناگهان

مترادف ناگه : بناگاه، ناگاه، ناگهان

ناگه

<hr> مترادف ناگهان : بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره

مترادف ناگهان : بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره

ناگهان

<hr> مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه <hr> متضاد ناگوار : گوارا

مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه متضاد ناگوار : گوارا

ناگوار

ناگواری

<hr> مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

نای

نای انبان

نای مشکک

<hr> مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت <hr> متضاد نایاب : فراوان

مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت متضاد نایاب : فراوان

نایاب

<hr> مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل <hr> برابر پارسی : جانشین، پیشکار

مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل برابر پارسی : جانشین، پیشکار

نایب

نایب التولیه

نایب الحکومه

نایب الزیاره

نایب مناب

<hr> مترادف نایره : آتش، حرارت، شرار، شرر، شعله، لهیب، دشمنی

مترادف نایره : آتش، حرارت، شرار، شرر، شعله، لهیب، دشمنی

نایره

نایلون

نایچه

نایژه

نایژک

نایی

<hr> مترادف نبا : خبر، گفتار

مترادف نبا : خبر، گفتار

نبا

<hr> مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند <hr> برابر پارسی : رستنی

مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند برابر پارسی : رستنی

نبات

نبات داغ

نباج

نباح

نباذ

نباش

نباض

نباغ

نبال

نبالت

نباهت

<hr> مترادف نبت : رستنی، گیاه، نبات

مترادف نبت : رستنی، گیاه، نبات

نبت

نبذ

<hr> مترادف نبراس : چراغ، مصباح، اسد، شیر، سرنیزه، سنان، بی باک، دلاور، دلیر

مترادف نبراس : چراغ، مصباح، اسد، شیر، سرنیزه، سنان، بی باک، دلاور، دلیر

نبراس

<hr> مترادف نبرد : آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا <hr> متضاد نبرد : صلح

مترادف نبرد : آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا متضاد نبرد : صلح

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید