فرهنگ عمید

<hr> مترادف پالوده : خالص، صاف، مروق، مصفا، فالوده، تباه، ضایع، برگزیده، خلاصه <hr> متضاد پالوده : ناپالوده

مترادف پالوده : خالص، صاف، مروق، مصفا، فالوده، تباه، ضایع، برگزیده، خلاصه متضاد پالوده : ناپالوده

پالوده

پالودگی

پالوس

پالونه

پالکانه

پالکی

پالیدن

پالیده

<hr> مترادف پالیز : باغ، بستان، پالیززار، جالیز، صیفی کاری، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه

مترادف پالیز : باغ، بستان، پالیززار، جالیز، صیفی کاری، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه

پالیز

<hr> مترادف پالیزبان : باغبان، جالیزبان، دشتبان، دهقان، صیفی کار، لته کار، ناطور، مغنی

مترادف پالیزبان : باغبان، جالیزبان، دشتبان، دهقان، صیفی کار، لته کار، ناطور، مغنی

پالیزبان

پالیزوان

پالیزکار

پالیزکاری

پالیزگاه

پالیک

پام

پامال

پامرد

پامزد

پامس

پاملخ

پامنبری

پامچال

پان

پان اسلامیسم

پان ایرانیسم

پانته ایسم

پانتومیم

پانتوگراف

پاندا

<hr> مترادف پاندول : آونگ، رقاصک <hr> برابر پارسی : آونگ

مترادف پاندول : آونگ، رقاصک برابر پارسی : آونگ

پاندول

پانزده

پانزدهم

<hr> مترادف پانسمان : زخم بندی <hr> برابر پارسی : زخم بندی، داروگذاری، زخمبندی

مترادف پانسمان : زخم بندی برابر پارسی : زخم بندی، داروگذاری، زخمبندی

پانسمان

<hr> برابر پارسی : مانسرا، ماهمان، میهمان سرا

برابر پارسی : مانسرا، ماهمان، میهمان سرا

پانسیون

پانسیونر

پانصد

پانصدم

پانه

<hr> برابر پارسی : گراندیس

پانوراما

پانورامیک

پانکراس

پانی

پانیذ

پاهنگ

پاهک

<hr> برابر پارسی : پا برگ، پا نوشت، زیرنویس

برابر پارسی : پا برگ، پا نوشت، زیرنویس

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید