فرهنگ عمید

<hr> مترادف پرواز : پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج ، نزول

مترادف پرواز : پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج ، نزول

پرواز

پروازه

پروازه گر

پرواس

پرواسنده

پرواسیدن

پرواسیده

پروان

پروانش

<hr> مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

پروانه

پروانه وار

پروانه واران

پروانچه

پروانک

پروانی

پروبال

پروتئین

پروتست

<hr> مترادف پروتستان : عیسوی، مسیحی <hr> متضاد پروتستان : کاتولیک

مترادف پروتستان : عیسوی، مسیحی متضاد پروتستان : کاتولیک

پروتستان

پروتوزوئر

پروتون

پروتوپلاسم

<hr> مترادف پروتکل : پیمان نامه، صورت مجلس، عهدنامه، قرارداد

مترادف پروتکل : پیمان نامه، صورت مجلس، عهدنامه، قرارداد

پروتکل

پروتیزک

پرور

پروراندن

پروراننده

پرورانیده

پرورد

پروردن

پرورده

<hr> مترادف پروردگار : آفریدگار، الله، ایزد، جان آفرین، خدا، دادار، رب، کردگار، یزدان <hr> متضاد پروردگار : بنده، عبد

مترادف پروردگار : آفریدگار، الله، ایزد، جان آفرین، خدا، دادار، رب، کردگار، یزدان متضاد پروردگار : بنده، عبد

پروردگار

پروردگان

پروردین

<hr> مترادف پرورش : تادیب، تربیت، تعلیم، آموزش، بارآوردن، پروراندن، خوراک، طعام، غذا، پرواربندی

مترادف پرورش : تادیب، تربیت، تعلیم، آموزش، بارآوردن، پروراندن، خوراک، طعام، غذا، پرواربندی

پرورش

پرورش یافته

<hr> مترادف پرورشگاه : دارالایتام، دارالتربیه، شیرخوارگاه، یتیم خانه

مترادف پرورشگاه : دارالایتام، دارالتربیه، شیرخوارگاه، یتیم خانه

پرورشگاه

پرورنده

پروره

پروریدن

پروز

<hr> مترادف پروزن : ثقیل، سنگین، وزین <hr> متضاد پروزن : سبک، کم وزن

مترادف پروزن : ثقیل، سنگین، وزین متضاد پروزن : سبک، کم وزن

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید