فرهنگ عمید

پس اب

<hr> مترادف پس افت : اندوخته، باقیمانده، پس انداز، ذخیره، تأخیر

مترادف پس افت : اندوخته، باقیمانده، پس انداز، ذخیره، تأخیر

پس افت

پس افتاده

پس افکنده

<hr> مترادف پس انداز : اندوخته، پس افت، پس افکند، ذخیره، صرفه جویی

مترادف پس انداز : اندوخته، پس افت، پس افکند، ذخیره، صرفه جویی

پس انداز

پس اهنگ

پس تر

پس ترک

پس خورده

پس دوزی

پس رو

<hr> مترادف پس روی : پس نشینی، عقب نشینی، قهقرا <hr> متضاد پس روی : پیشروی

مترادف پس روی : پس نشینی، عقب نشینی، قهقرا متضاد پس روی : پیشروی

پس روی

پس فردا

پس فرداشب

پس فکند

<hr> مترادف پس مانده : بقیه، تفاله، ته مانده، درد، مابقی

مترادف پس مانده : بقیه، تفاله، ته مانده، درد، مابقی

پس مانده

پس مانده خور

پس و پیش

پس وپیش

پس پریشب

پس پیرار

پس کوهه

پس کوچه

پس گردنی

پسادست

پسان پریشب

پساهنگ

پساوند

پساویدن

پساپیش

پساچین

پساک

<hr> مترادف پست : برید، پیک، چاپار، قراول، کشیک، خدمت، شغل، مقام، جایگاه، منزل، موضع، پاسگاه | بی سروپا، پست فطرت، دون همت، رذل، ناکس، بخیل، کنس، لئیم، لچر، قصیر، کم ارتفاع، کوتاه، بی قدر، بی مقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل، نازل، جلب، رذیل، محقر، پایین، کوچک، مبتذل، وضیع <hr> متضاد پست : شریف <hr> برابر پارسی : پیک، نامه رسانی، پاسگاه

مترادف پست : برید، پیک، چاپار، قراول، کشیک، خدمت، شغل، مقام، جایگاه، منزل، موضع، پاسگاه | بی سروپا، پست فطرت، دون همت، رذل، ناکس، بخیل، کنس، لئیم، لچر، قصیر، کم ارتفاع، کوتاه، بی قدر، بی مقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل، نازل، جلب، رذیل، محقر، پایین، کوچک، مبتذل، وضیع مت

پست

پست تر

پست خانه

<hr> مترادف پست فطرت : بدذات، بدسرشت، پست، خسیس، دیوسیرت، فرومایه، لئیم، ناکس، نامردم <hr> برابر پارسی : ناکس، فرومایه

مترادف پست فطرت : بدذات، بدسرشت، پست، خسیس، دیوسیرت، فرومایه، لئیم، ناکس، نامردم برابر پارسی : ناکس، فرومایه

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید