فرهنگ عمید

کالری

کالری متر

<hr> مترادف کالسکه : ارابه، درشکه، دلیجان، گاری، گردونه

مترادف کالسکه : ارابه، درشکه، دلیجان، گاری، گردونه

کالسکه

<hr> مترادف کالسکه چی : درشکه چی، درشکه ران، سورچی، کالسکه ران

مترادف کالسکه چی : درشکه چی، درشکه ران، سورچی، کالسکه ران

کالسکه چی

کالفتن

کالفته

<hr> مترادف کالم : بی شو، بیوه، بی همسر، مطلقه <hr> متضاد کالم : شوهردار

مترادف کالم : بی شو، بیوه، بی همسر، مطلقه متضاد کالم : شوهردار

کالم

کالنج

کالنجار

کالنجه

کاله

کاله دان

کالوج

کالوخ

کالوس

کالوسک

کالوشه

کالومل

کالونی

کالوینیسم

کالک

کالی

کالیبر

کالیجار

کالیدن

<hr> مترادف کالیده : آشفته، پریشان، درهم، ژولیده، فراری، گریخته، مغلوب، مقهور، منهزم

مترادف کالیده : آشفته، پریشان، درهم، ژولیده، فراری، گریخته، مغلوب، مقهور، منهزم

کالیده

<hr> مترادف کالیو : ابله، بی خبر، کالوس، نادان، اصم، کر، ناشنوا، حیران، حیرت زده، سرگردان، سرگشته

مترادف کالیو : ابله، بی خبر، کالوس، نادان، اصم، کر، ناشنوا، حیران، حیرت زده، سرگردان، سرگشته

کالیو

کالیو ه رنگ

کالیوه

<hr> مترادف کام : آرزو، خواست، خواهش، مراد، دهان، سقف دهان، سق، سنجد، کلون، زرفین

مترادف کام : آرزو، خواست، خواهش، مراد، دهان، سقف دهان، سق، سنجد، کلون، زرفین

کام

<hr> مترادف کام بخش : آرزوبخش، مرادبخش، مراددهنده

مترادف کام بخش : آرزوبخش، مرادبخش، مراددهنده

کام بخش

کام بخشی

کام جو

کام نا کام

کام ناکام

کامانکار

کامبرین

<hr> مترادف کامجو : خوشگذران، عشرت طلب، عیاش، کامران، کامروا، کام طلب، مرادطلب هوس ران، هوسباز <hr> متضاد کامجو : نامراد

مترادف کامجو : خوشگذران، عشرت طلب، عیاش، کامران، کامروا، کام طلب، مرادطلب هوس ران، هوسباز متضاد کامجو : نامراد

کامجو

کامخ

<hr> مترادف کامران : خوشگذران، عیاش، کامجو، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت <hr> متضاد کامران : ناکام، نامراد

مترادف کامران : خوشگذران، عیاش، کامجو، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت متضاد کامران : ناکام، نامراد

کامران

<hr> مترادف کامرانی : خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی، کامروایی، کامیابی، سعادت، نیکبختی <hr> متضاد کامرانی : ناکامی

مترادف کامرانی : خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی، کامروایی، کامیابی، سعادت، نیکبختی متضاد کامرانی : ناکامی

کامرانی

<hr> مترادف کامروا : بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق <hr> متضاد کامروا : ناکام، نامراد

مترادف کامروا : بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق متضاد کامروا : ناکام، نامراد

کامروا

<hr> مترادف کامروایی : بهی، توفیق، کامجویی، کامرانی، کامیابی، موفقیت <hr> متضاد کامروایی : ناکامی

مترادف کامروایی : بهی، توفیق، کامجویی، کامرانی، کامیابی، موفقیت متضاد کامروایی : ناکامی

کامروایی

<hr> مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن <hr> متضاد کامل : ناقص <hr> برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن متضاد کامل : ناقص برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

واژه های حرف "ک" - فرهنگ عمید