فرهنگ عمید

کهتاب

کهتر

کهدان

کهر

<hr> مترادف کهربا : آهن ربا، مغناطیس

مترادف کهربا : آهن ربا، مغناطیس

کهربا

کهرمان

کهره

کهریز

کهسار

کهست

کهستان

کهسله

<hr> مترادف کهف : زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره

مترادف کهف : زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره

کهف

کهف الفقرا

کهل

<hr> مترادف کهن : باستانی، باستان، دیرینه، قدیم، کنانه، کهنه <hr> متضاد کهن : جدید، نو

مترادف کهن : باستانی، باستان، دیرینه، قدیم، کنانه، کهنه متضاد کهن : جدید، نو

کهن

کهن جامه

کهن دژ

کهن دیر

کهن زاد

<hr> مترادف کهن سال : پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان سال، مسن، معمر <hr> متضاد کهن سال : جوان، خردسال

مترادف کهن سال : پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان سال، مسن، معمر متضاد کهن سال : جوان، خردسال

کهن سال

<hr> مترادف کهنه : دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن، مزمن، اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس، مستعمل، خرقه، خلق <hr> متضاد کهنه : جدید، نو

مترادف کهنه : دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن، مزمن، اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس، مستعمل، خرقه، خلق متضاد کهنه : جدید، نو

کهنه

کهنه رباط

کهنه سوار

کهنه غلتاق

کهنه فروش

<hr> مترادف کهنه پرست : مرتجع، واپسگرا <hr> متضاد کهنه پرست : نوگرا

مترادف کهنه پرست : مرتجع، واپسگرا متضاد کهنه پرست : نوگرا

کهنه پرست

<hr> مترادف کهنه کار : باتجربه، باسابقه، مجرب <hr> متضاد کهنه کار : تازه کار

مترادف کهنه کار : باتجربه، باسابقه، مجرب متضاد کهنه کار : تازه کار

کهنه کار

کهور

کهوف

<hr> مترادف کهولت : پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی <hr> متضاد کهولت : شباب <hr> برابر پارسی : پیری، سالخوردگی، فرتوتی، فرسودگی

مترادف کهولت : پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی متضاد کهولت : شباب برابر پارسی : پیری، سالخوردگی، فرتوتی، فرسودگی

واژه های حرف "ک" - فرهنگ عمید