فرهنگ عمید

گندک

گندگی

گندیدن

<hr> مترادف گندیده : فاسد، له، بدبو، عفن، متعفن

مترادف گندیده : فاسد، له، بدبو، عفن، متعفن

گندیده

<hr> مترادف گندیدگی : بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد

مترادف گندیدگی : بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد

گندیدگی

<hr> مترادف گنه کار : بزهکار، عاصی، گناهکار، مجرم، مذنب <hr> متضاد گنه کار : بی گناه، معصوم

مترادف گنه کار : بزهکار، عاصی، گناهکار، مجرم، مذنب متضاد گنه کار : بی گناه، معصوم

گنه کار

گنه گنه

گنهکار

<hr> مترادف گنگ : صامت، مبهم، ابکم، اصم، الکن، بکم، بی زبان، لال <hr> متضاد گنگ : گویا

مترادف گنگ : صامت، مبهم، ابکم، اصم، الکن، بکم، بی زبان، لال متضاد گنگ : گویا

گنگ

گنگار

گنگل

گنگلاج

<hr> مترادف گه : پلیدی، سرگین، فضله، مدفوع، نجاست

مترادف گه : پلیدی، سرگین، فضله، مدفوع، نجاست

گه

گه گاه

گه گیر

گه گیری

گهبد

<hr> مترادف گهر : جوهر، گوهر

مترادف گهر : جوهر، گوهر

گهر

گهزن

گهنبار

<hr> مترادف گهواره : گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو

مترادف گهواره : گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو

گهواره

گهگاه

گهگیر

گو

گوا

<hr> برابر پارسی : بادغاره، جخش

برابر پارسی : بادغاره، جخش

گواتر

<hr> مترادف گوارا : خوشگوار، گوارنده، مهنا، ناجع، نوش، نوشه، نوشین <hr> متضاد گوارا : ناگوارا

مترادف گوارا : خوشگوار، گوارنده، مهنا، ناجع، نوش، نوشه، نوشین متضاد گوارا : ناگوارا

گوارا

گوارایی

گواردن

گوارده

<hr> مترادف گوارش : تحلیل، گوارد، هضم

مترادف گوارش : تحلیل، گوارد، هضم

گوارش

گوارشت

<hr> مترادف گوارنده : گوارشگر، گوارا، هاضم

مترادف گوارنده : گوارشگر، گوارا، هاضم

گوارنده

گواره

گوارون

گواز

گواش

گواشیر

گوال

گوالنده

گوالیدن

گوالیده

گوانجی

گوانگله

<hr> مترادف گواه : شاهد، ناظر، شهید، برهان، بینه، دلیل، موید

مترادف گواه : شاهد، ناظر، شهید، برهان، بینه، دلیل، موید

گواه

<hr> مترادف گواهی : استشهاد، تایید، تصدیق، شهادت، تاییدیه، گواهی نامه، مدرک

مترادف گواهی : استشهاد، تایید، تصدیق، شهادت، تاییدیه، گواهی نامه، مدرک

گواهی

<hr> مترادف گواهی نامه : استشهاد، تاییدیه، تصدیق، دیپلم، شهادت نامه، کارنامه

مترادف گواهی نامه : استشهاد، تاییدیه، تصدیق، دیپلم، شهادت نامه، کارنامه

واژه های حرف "گ" - فرهنگ عمید