فرهنگستان زبان و ادب

تاس ماهی ستاره ای

تاس ماهی شکم لخت

تاس ماهی میکادو

تاس ماهی نارنجی

تاس ماهی ناکاری

تاس ماهی چینی

تاس ماهیان

<hr> مترادف تاسه : اضطراب، بی تابی، بی قراری، تشویش، تلواسه، نگرانی، اندوه، حزن، غم، ملالت ، غربت زدگی، غم غربت، نوستالژی، بغض، عقده، ویار، له له زدن <hr> متضاد تاسه : نشاط، شادی

مترادف تاسه : اضطراب، بی تابی، بی قراری، تشویش، تلواسه، نگرانی، اندوه، حزن، غم، ملالت ، غربت زدگی، غم غربت، نوستالژی، بغض، عقده، ویار، له له زدن متضاد تاسه : نشاط، شادی

تاسه

تاسیسات ایستگاه

تاسیسات خدمات غذایی

تاسیسات درهم سوزانی

تاسیسات دفع

تاسیسات سوخت

تاشه زنی

تاشه زنی پله ای

تاشۀ پله ای

تاف

<hr> مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه <hr> متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

تالاب

تالاب سازی

تالاب مصنوعی

<hr> مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

تالار

تالار ضیافت

تالار نمایش

تالار پلکانی

تالار گذر

تالار گردهمایی

<hr> مترادف تالی : جانشین، جایگزین، ثانی، قائم مقام، اثر، حاصل، نتیجه، پیامد، دنباله، تلاوتگر، تلاوت کننده، شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند، تابع، پس رو، دنباله رو، پی رو، جزء موخر جمله شرطی <hr> متضاد تالی : جزء مقدم

مترادف تالی : جانشین، جایگزین، ثانی، قائم مقام، اثر، حاصل، نتیجه، پیامد، دنباله، تلاوتگر، تلاوت کننده، شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند، تابع، پس رو، دنباله رو، پی رو، جزء موخر جمله شرطی متضاد تالی : جزء مقدم

تالی

تالی بلافصل

تالیفی

<hr> مترادف تام : تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته <hr> متضاد تام : غیرتام، ناقص

مترادف تام : تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته متضاد تام : غیرتام، ناقص

تام

تام انزیم

تام زی مایه

تام نوفه زاد

تام پروتئین

تام کمینه

<hr> مترادف تامل : ( تأمل ) تانی، درنگ، مکث، تأخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن | تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن <hr> برابر پارسی : درنگ، اندیشه، ژرف نگری، نگرش

مترادف تامل : ( تأمل ) تانی، درنگ، مکث، تأخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن | تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن،

تامل

تامل گر

<hr> مترادف تامین : امان، امنیت، ایمن سازی، آماده سازی، فراهم سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه، آمین گویی، امن کردن، ایمن ساختن، ایمن کردن، امنیت دادن، اطمینان دادن، آماده، فراهم، مهیا، درامان، محفوظ <hr> برابر پارسی : ( تأمین ) زینهاردادن، پناه دادن، آسایش | آسایش، پناه دادن، زینهاردادن، فراهم، فراهم کردن

مترادف تامین : امان، امنیت، ایمن سازی، آماده سازی، فراهم سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه، آمین گویی، امن کردن، ایمن ساختن، ایمن کردن، امنیت دادن، اطمینان دادن، آماده، فراهم، مهیا، درامان، محفوظ برابر پارسی : ( تأمین ) زینهاردادن، پناه دادن، آسایش | آسایش، پناه دادن، زینهاردادن، فراهم، فراهم کر

تامین

تامین مالی

تامین مالی سلامت

تامین هزینۀ تالاب

تامین کننده

تانسور لختی

تانسور کرنش

تانسور گشتاور لختی

تانژانت

<hr> مترادف تانک : زره پوش، خودرو سنگین نظامی مهز به توپ و مسلسل <hr> برابر پارسی : زره پوش

مترادف تانک : زره پوش، خودرو سنگین نظامی مهز به توپ و مسلسل برابر پارسی : زره پوش

واژه های حرف "ت" - فرهنگستان زبان و ادب