فرهنگستان زبان و ادب

<hr> مترادف خشکسالی : تنگسالی، جدب، غلا، قحط، قحطسالی، قحطی <hr> متضاد خشکسالی : ترسالی

مترادف خشکسالی : تنگسالی، جدب، غلا، قحط، قحطسالی، قحطی متضاد خشکسالی : ترسالی

خشکسالی

خشکسالی مطلق

خشکسالی کشاورزی

خشکش

خشکه دار

خشکه فله بر

<hr> مترادف خشکی : بر، زمین، فلات، قاره ، یبوست، تعصب <hr> متضاد خشکی : بحر، دریا

مترادف خشکی : بر، زمین، فلات، قاره ، یبوست، تعصب متضاد خشکی : بحر، دریا

خشکی

خشکی بست

خشکی تماسی

خشکی رست

خشکی زا

خشکی زایی

خشکی زیستگاه

خشکی گردنچسب

خصایص سودایی

خصایص مالیخولیایی

خصوصی سازی

<hr> مترادف خصومت : جدال، جنگ، حقد، کینه، کینه توزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت <hr> متضاد خصومت : دوستی <hr> برابر پارسی : دشمنی

مترادف خصومت : جدال، جنگ، حقد، کینه، کینه توزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت متضاد خصومت : دوستی برابر پارسی : دشمنی

خصومت

خصومت جنس گرایانه

خصومت جنسی

خصیصه های فام نابی

خصیصۀ رنگ

<hr> مترادف خط : الفبا، حروف، نویسه، دست خط، خوش نویسی، کتابت، سطر، رقیمه، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته، ردیف، صف، حکم، فرمان، منشور، دست نبشته، دست نوشته، راه، مسیر، جرگه، حلقه، زمره، گروه، باند، مرام <hr> برابر پارسی : دبیره، سمیره

مترادف خط : الفبا، حروف، نویسه، دست خط، خوش نویسی، کتابت، سطر، رقیمه، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته، ردیف، صف، حکم، فرمان، منشور، دست نبشته، دست نوشته، راه، مسیر، جرگه، حلقه، زمره، گروه، باند، مرام برابر پارسی : دبیره، سمیره

خط

خط ابر

خط اتش ممنوع

خط اتصال

خط اتلاف

خط اختصاصی

خط اختصاصی مکالمه

خط ارا

خط ارمانی

خط ازادشده

خط استیجاری

خط اسفالتی

خط اماده

خط امادۀ واگذاری

خط امیختگی

خط انتظار

خط انتقال

خط انتقال توان حلقوی

خط انتقال متوازن

خط انتقال همخوان

خط انشعابی

<hr> برابر پارسی : ( خط آهن ) راه آهن

واژه های حرف "خ" - فرهنگستان زبان و ادب