فرهنگستان زبان و ادب

لولۀ مخزن اصلی هوا

لولۀ معدی

لولۀ مویین

لولۀ مکش ترازه

لولۀ هوا

لولۀ کشوی

لولۀ گدازه

لومن

<hr> مترادف لوچی : احولی، دوبینی، کاژی

مترادف لوچی : احولی، دوبینی، کاژی

لوچی

لوکوموتیو

لوکوموتیو اصلی

لوکوموتیو ترکیبی

لوکوموتیو تنظیم

لوکوموتیو دوولتاژی

لوکوموتیو دیزلی ـ برقی

لوکوموتیو دیزلی ـ روغنی

لوکوموتیو سرد

لوکوموتیو فرمانده

لوکوموتیو مسافری

<hr> مترادف لپ : گونه، لب، قطعه

مترادف لپ : گونه، لب، قطعه

لپ

لپ دار

لپی

لچک

لچکی

لچکی خروج

لچکی خط انتظار

لچکی زیرپله

لچکی فلزی در عقب

لچکی ورود

لچکی پهلوگاه

<hr> مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

لک

لک شدگی

لک لک حقیقی

لک لک سانان

لک لک سیاه

لک لک شرقی

لک لک منقارزرد مصری

لک لک گردن کرکی

لک لکی سیاه نوک داسی

لک لکیان

لکا

لکادانه

لکای بی رنگ

لکای خام

<hr> مترادف لکنت : زبان پریشی، زبان گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی زبان، من ومن <hr> برابر پارسی : زبان گرفتگی، تپغ

مترادف لکنت : زبان پریشی، زبان گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی زبان، من ومن برابر پارسی : زبان گرفتگی، تپغ

لکنت

لکنت اولیه

لکنت ثانویه

<hr> مترادف لکه : چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره

مترادف لکه : چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره

لکه

واژه های حرف "ل" - فرهنگستان زبان و ادب