فرهنگستان زبان و ادب

<hr> مترادف پژواک : انعکاس، بازتاب، طنین

مترادف پژواک : انعکاس، بازتاب، طنین

پژواک

پژواک ابر

پژواک اسپینی

پژواک راداری

پژواک فراصوتی

پژواک قلاب شکل

پژواک میدی

پژواک نگارۀ قلب

پژواک نگاری قلب

پژواک پیچند

پژوهانه

پژوهش در خدمات سلامت

پژوهش در نظام سلامت

پژوهش کنشی

پژوهش کنشی مشارکتی

پژک

پژک دندان

پژک میکربی

پکش حباب

پکیده

<hr> مترادف پی : اساس، بن، بنیاد، بنیان، بیخ، پایه، شالوده، مبنا، اثر، ردپا، رد، پس، پشت، تعاقب، دنبال، عقب، قفا، متعاقب، واپس، رگ، عصب

مترادف پی : اساس، بن، بنیاد، بنیان، بیخ، پایه، شالوده، مبنا، اثر، ردپا، رد، پس، پشت، تعاقب، دنبال، عقب، قفا، متعاقب، واپس، رگ، عصب

پی

پی اب

پی اسیبی پایانکی

پی ایند

پی بافه

پی بان

پی بان کم شاخه

پی تارتود

پی تباهی

پی توده

<hr> مترادف پی جو : جست وجوگر، جویا، سراغ گیر، ردجو، ردیاب

مترادف پی جو : جست وجوگر، جویا، سراغ گیر، ردجو، ردیاب

پی جو

پی جوی دوطرفه

<hr> مترادف پی جویی : استقصا، پیگیری، تفحص، جست وجو، ردیابی، کاوش

مترادف پی جویی : استقصا، پیگیری، تفحص، جست وجو، ردیابی، کاوش

پی جویی

پی جویی زمین گیاه شناختی

پی جویی کردن

پی درد

پی درد بین دنده ای

پی درد زبانی ـ حلقی

پی درد زونایی

پی درد سه قلو

پی درد صورت فلجی

پی درد پستان

پی رفت

پی رنگ

پی رنگ اصلی

پی رنگ دورانی

پی زایی

پی زهرابه

واژه های حرف "پ" - فرهنگستان زبان و ادب