فرهنگستان زبان و ادب

گرزن مارپیچی

گرزن کژدمی

گرزن یک سویه

گرزن یک سویه ای

گرزنک

گرزنی

گرزی

گرفت

گرفت جزئی

گرفت جو

گرفت حلقوی

گرفت مرکزی

گرفت کلی

<hr> مترادف گرفته : افسرده، برزخ، دلتنگ، عبوس، غمگین، محزون، مغموم، ناشاد، خفه، دلگیر، نفس گیر، تار، تاریک، تیره، بسته، مسدود <hr> متضاد گرفته : باز، دل باز

مترادف گرفته : افسرده، برزخ، دلتنگ، عبوس، غمگین، محزون، مغموم، ناشاد، خفه، دلگیر، نفس گیر، تار، تاریک، تیره، بسته، مسدود متضاد گرفته : باز، دل باز

گرفته

گرفتگی مرکزی

گرم ایست

گرم باد

گرم باد ازاد

گرم باد مرتفع

گرم خانه گذاری

گرم سپهر

گرم سپهری

گرم مثبت

گرم منفی

گرم پوش

گرم کن بدنۀ سیلندر

<hr> مترادف گرما : تف، حرارت، دما، گرمش، گرمی <hr> متضاد گرما : برودت، سردی

مترادف گرما : تف، حرارت، دما، گرمش، گرمی متضاد گرما : برودت، سردی

گرما

گرما تاب

گرمابازیاب

گرمابی

گرمازایی اجباری

گرمازایی اختیاری

گرماساز

گرماسنج

گرماسنجی پویشی تفاضلی

گرمامرگی

گرماکشسان

گرماکشسانی

گرمای انحلال

گرمای تفکیک

گرمای خشک

گرمای دسترس پذیر

گرمای مرطوب

گرمای نهان

گرمای نهان تبخیر

گرمای نهان تصعید

گرمای نهان ذوب

گرمای ویژه

واژه های حرف "گ" - فرهنگستان زبان و ادب