گویش مازنی

بخاسی

بخاشته

بخان

بخاندستن

بخانیین

بخاه

<hr> مترادف بخت : اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس

مترادف بخت : اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس

بخت

بخت بنی

بختن

<hr> مترادف بخته : اخته، خایه کشیده، خواجه، پرواری، چاق، فربه

مترادف بخته : اخته، خایه کشیده، خواجه، پرواری، چاق، فربه

بخته

بخته بار

بخته باری

بخته بیدار

بخته ویشار

بخته – باری

<hr> مترادف بختک : بخت، عبدالجنه، کابوس

مترادف بختک : بخت، عبدالجنه، کابوس

بختک

بختیار کتی

بختیار کوتی

بخد

بخر

بخرانیین

بخردن

بخردی نخردی

بخردی – نخردی

بخرهدادن

بخرین

بخریین

بخز

بخزیدن

بخزیین

<hr> مترادف بخس : اندک، قلیل، کم، ناقص، کاهش، نقصان، بش، دیم، گداختن، گدازش، اندوه، رنج، غم، پژمرده <hr> برابر پارسی : بیارزش

مترادف بخس : اندک، قلیل، کم، ناقص، کاهش، نقصان، بش، دیم، گداختن، گدازش، اندوه، رنج، غم، پژمرده برابر پارسی : بیارزش

بخس

بخسانیین

بخسندین

<hr> مترادف بخش : بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت، قطعه، ناحیه، باب، فصل، مبحث، مقوله، دپارتمان، شعبه، منطقه، تسهیم، تقسیم، سهم، بند، حوت، ماهی

مترادف بخش : بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت، قطعه، ناحیه، باب، فصل، مبحث، مقوله، دپارتمان، شعبه، منطقه، تسهیم، تقسیم، سهم، بند، حوت، ماهی

بخش

بخشت

بخشتن

بخند

بخندستن

بخندسن

بخندیین

بخنسن

<hr> مترادف بخو : پابند، دستبند، زنجیر، کند

واژه های حرف "ب" - گویش مازنی