گویش مازنی

بخوشتن

بخوشته

بخون

بخون بیی

بخوندسن

بخونستن

بخونسن

بخیسان

بخیسانیین

بخیسیین

<hr> مترادف بد : ردی، سوء، شر ، شوم، مشئوم، منحوس، میشوم، نحس ، مذموم، ناروا، نکوهیده، زشت، قبیح، کریه، مستهجن، ناپسند، نفرت انگیز ، پلشت، پلید، لثه، آتشیره، نامطلوب، نامناسب، بی ادب، بی <hr> متضاد بد : حسن، میمون، مبارک، خوب، نیک، متحسن، زیبا

مترادف بد : ردی، سوء، شر ، شوم، مشئوم، منحوس، میشوم، نحس ، مذموم، ناروا، نکوهیده، زشت، قبیح، کریه، مستهجن، ناپسند، نفرت انگیز ، پلشت، پلید، لثه، آتشیره، نامطلوب، نامناسب، بی ادب، بی متضاد بد : حسن، میمون، مبارک، خوب، نیک، متحسن، زیبا

بد

بد بده

بد جوهر

بد دل

بد دله

بد دهون

بد رگ

بد زات

بد لج

بد مجاز

بد نومی

بد هنگم

بد کله

بدئسن

بدائن

بدار

بدارش

بداشتن

بدان

بدانستن

<hr> مترادف بدبده : بدبدک، بلدرچین، کرک

مترادف بدبده : بدبدک، بلدرچین، کرک

بدبده

بدبدیین

بدبیرا

بدتک

بدج

بدخا

<hr> مترادف بددل : بدخواه، شکاک، ظنون، ظنین، بدگمان ، ترسو، جبون، بزدل، بیمناک ، پروسواس، وسواسی <hr> متضاد بددل : خوش قلب، خوش گمان، دلیر، نترس

مترادف بددل : بدخواه، شکاک، ظنون، ظنین، بدگمان ، ترسو، جبون، بزدل، بیمناک ، پروسواس، وسواسی متضاد بددل : خوش قلب، خوش گمان، دلیر، نترس

بددل

بدرا

بدرد

بدرد خوئردن

بدردی

بدرستن

<hr> مترادف بدره : صره، کیسه زر، همیان

مترادف بدره : صره، کیسه زر، همیان

بدره

بدرو

بدرکه

<hr> مترادف بدرگ : بدذات، بدجنس، بداصل، بدسرشت، بدطینت

مترادف بدرگ : بدذات، بدجنس، بداصل، بدسرشت، بدطینت

بدرگ

بدریین

بدزد

واژه های حرف "ب" - گویش مازنی