گویش مازنی

حلوا شیره

حلوا گندک

حلواکنجی

حلورده

حلوه شیر

حلوه – شیر

حلپه

حلک

حلیم او

حلیم سرسرجی

حمام زیراب

حمام سر

حمام – زیرآب

<hr> مترادف حمامی : گرمابه بان، گرمابه دار، دلاک، سلمانی، کیسه کش، مغمز

مترادف حمامی : گرمابه بان، گرمابه دار، دلاک، سلمانی، کیسه کش، مغمز

حمامی

حمبم

حمبم سارغ

حمبم سر

حمبم سری

حمبم سری سما

حمبم چی

حمبم گالخند

حمزه سری

<hr> مترادف حمله : تاخت، تعرض، تک، تهاجم، شبیخون، نهب، هجوم، یورش، صرع، غش، صولت، اعتراض، انتقاد شدید، حالت بحران، اختلال ناگهانی، ایست، سنکوب <hr> برابر پارسی : یورش، تاختن، آفند، تاخت، تاخت و تاز، تازش، تک

مترادف حمله : تاخت، تعرض، تک، تهاجم، شبیخون، نهب، هجوم، یورش، صرع، غش، صولت، اعتراض، انتقاد شدید، حالت بحران، اختلال ناگهانی، ایست، سنکوب برابر پارسی : یورش، تاختن، آفند، تاخت، تاخت و تاز، تازش، تک

حمله

حمم

حموم تاس

حموم تون

حموم تینک

حمومه کر

حنا شنون

حنابندون

حنادوستن

حناسری

حناون شو

حناوندان

حند

حندق

حندق کن

حنی

حواله داشتن

حوان

حوانی

حوزکتی

حپوش

حپک

حکمن

حکمی

<hr> مترادف حکیم : عارف، فیلسوف، دانش پژوه، دانشمند، دانشور، عالم، فاضل، فرجاد، پزشک، حکیم باشی، طبیب، عاقل، فرزانه، دانا <hr> متضاد حکیم : جاهل، بیمار، مریض <hr> برابر پارسی : فرزانه، آگاه، خردمند، دانا

مترادف حکیم : عارف، فیلسوف، دانش پژوه، دانشمند، دانشور، عالم، فاضل، فرجاد، پزشک، حکیم باشی، طبیب، عاقل، فرزانه، دانا متضاد حکیم : جاهل، بیمار، مریض برابر پارسی : فرزانه، آگاه، خردمند، دانا

حکیم

حیات ور

واژه های حرف "ح" - گویش مازنی