گویش مازنی

رکی بکی

<hr> مترادف رگ : آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا، عرق، حمیت، غیرت

مترادف رگ : آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا، عرق، حمیت، غیرت

رگ

رگ بزوئن

رگ به رگ

رگ به رگ ببین

رگ رگ

رگ هدائن

رگ و پبند

رگا

رگال

<hr> مترادف رگل : بی نمازی، طمث، عادت، قاعده

مترادف رگل : بی نمازی، طمث، عادت، قاعده

رگل

رگلند

<hr> مترادف رگه : آثار، اثر، رد، نشانه، نشان، رشته، ریشه

مترادف رگه : آثار، اثر، رد، نشانه، نشان، رشته، ریشه

رگه

ری

ری انگتن

ری بییتن

ری هاکردن

<hr> مترادف ریا : تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق <hr> متضاد ریا : صدق <hr> برابر پارسی : دورویی، دورنگی، دولایه، دوگانگی

مترادف ریا : تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق متضاد ریا : صدق برابر پارسی : دورویی، دورنگی، دولایه، دوگانگی

ریا

ریا بزوئن

ریات

ریات چال

ریتو

ریحون

ریخ

ریخ رو

ریخته

ریخه

ریخوک

ریرا

ریز واریز

ریزآو

ریزاو

ریزمال

ریزه مال

ریزه کاری

ریزین

ریس

ریس بزئن

ریس بکردن

ریس بیموئن

ریس داشتن

ریس هکاردن

ریسمون بازی

<hr> مترادف ریسه : رشته، نوار، ضعف، غش

مترادف ریسه : رشته، نوار، ضعف، غش

ریسه

ریسه رج

ریسه کش

ریسو

ریسک

واژه های حرف "ر" - گویش مازنی