گویش مازنی

کنداب

کنداسری

کندال

کنداک

کندرماز

کندس

کندس او

کندس بن

کندفل

کندل

کندل بزوئن

کندل دسته

کندل لت

کندل پاس

کندل کوم

کندلام

کندله

کندلوس

کندلک

کندمند

<hr> مترادف کنده : تنه، چوب، دار، ساقه، پای بند، کند

مترادف کنده : تنه، چوب، دار، ساقه، پای بند، کند

کنده

کنده مار

کنده کاری در

کندو

کندوج

کندوسر

کندوک

کندپل

کندچال

<hr> مترادف کندی : آهستگی، بطو، تانی، فترت، دلیری، شجاعت <hr> متضاد کندی : تند، تیزی

مترادف کندی : آهستگی، بطو، تانی، فترت، دلیری، شجاعت متضاد کندی : تند، تیزی

کندی

کندی نشون

کندیل

<hr> مترادف کنس : بخیل، پست، تنگ چشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک <hr> برابر پارسی : نخور، پول دوست، چشم تنگ

مترادف کنس : بخیل، پست، تنگ چشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک برابر پارسی : نخور، پول دوست، چشم تنگ

کنس

کنس بن

کنس ترشی

کنس ته تی

کنس دره

کنس لو

کنس پا

کنس چال

کنس کاچ

کنس کبن

کنس کتی

کنس کوه

کنس گله

کنسی

<hr> مترادف کنش : رفتار، عمل، فعل، خو، رسم، عادت

مترادف کنش : رفتار، عمل، فعل، خو، رسم، عادت

کنش

کنغدون

واژه های حرف "ک" - گویش مازنی