فرهنگ اسم ها

<hr> مترادف بشیر : بشارت دهنده، مبشر، مژده رسان <hr> متضاد بشیر : نذیر

مترادف بشیر : بشارت دهنده، مبشر، مژده رسان متضاد بشیر : نذیر

بشیر

<hr> مترادف بصیر : آگاه، بینا، خبره، خبیر، دانا، روشن بین، مدبر، مطلع <hr> متضاد بصیر : نابینا، ناآگاه <hr> برابر پارسی : بینا، دانا، آگاه، روشن بین، بینشمند

مترادف بصیر : آگاه، بینا، خبره، خبیر، دانا، روشن بین، مدبر، مطلع متضاد بصیر : نابینا، ناآگاه برابر پارسی : بینا، دانا، آگاه، روشن بین، بینشمند

بصیر

بصیرا

<hr> مترادف بصیرت : آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن بینی، زیرکی، عاقبت بینی، مال اندیشی، نهان بینی، هوش یاری <hr> برابر پارسی : بینش، بینشمندی

مترادف بصیرت : آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن بینی، زیرکی، عاقبت بینی، مال اندیشی، نهان بینی، هوش یاری برابر پارسی : بینش، بینشمندی

بصیرت

<hr> برابر پارسی : انگیزش

بعثت

بغرا

بفران

بفرانبار

بفرین

<hr> مترادف بقا : ابدیت، ادامه، استمرار، پایندگی، جاودانگی، خلود، دوام، زندگانی، زیست، زندگی کردن، زیستن، پایدار ماندن، جاوید ماندن، مخلد شدن <hr> برابر پارسی : هستی، پایندگی، پایدارماندن، پایداری، پایستگی، ماندگاری، ماندن

مترادف بقا : ابدیت، ادامه، استمرار، پایندگی، جاودانگی، خلود، دوام، زندگانی، زیست، زندگی کردن، زیستن، پایدار ماندن، جاوید ماندن، مخلد شدن برابر پارسی : هستی، پایندگی، پایدارماندن، پایداری، پایستگی، ماندگاری، ماندن

بقا

بلار

بلاش

بلاشان

<hr> مترادف بلال : ذرت، برشته، بریان

مترادف بلال : ذرت، برشته، بریان

بلال

بلالوک

بلانش

بلباس

بلقیا

بلقیس

بلنجه

بلواژ

<hr> مترادف بلور : آبگینه، زجاج، شیشه، شیشه شفاف، منشور، کریستال <hr> برابر پارسی : مَها، زمج، مها

مترادف بلور : آبگینه، زجاج، شیشه، شیشه شفاف، منشور، کریستال برابر پارسی : مَها، زمج، مها

بلور

بلوران

<hr> مترادف بلورین : بلوری، بلورینه، شیشه ای، از جنس بلور، بلوره، کریستال، متبلور <hr> متضاد بلورین : سفالین

مترادف بلورین : بلوری، بلورینه، شیشه ای، از جنس بلور، بلوره، کریستال، متبلور متضاد بلورین : سفالین

واژه های حرف "ب" - فرهنگ اسم ها