فرهنگ اسم ها

مردان شه

مرداوند

مرداویج

مردتیا

مردو

<hr> مترادف مرزبان : سرحددار، مرابط، مرزدار

مترادف مرزبان : سرحددار، مرابط، مرزدار

مرزبان

مرزوان

مرس ده

مرسا

مرسانا

مرسده

<hr> مترادف مرسل : پیغمبر، رسول، فرستاده، نبی، فرستاده شده، ارسال شده <hr> متضاد مرسل : غیر مرسل

مترادف مرسل : پیغمبر، رسول، فرستاده، نبی، فرستاده شده، ارسال شده متضاد مرسل : غیر مرسل

مرسل

مرسنا

مرسیا

مرسین

<hr> مترادف مرشد : پیر، پیشوا، شیخ، قطب، مردکامل، مقتدا، ولی، هادی، هدایت گر <hr> متضاد مرشد : مرید <hr> برابر پارسی : راهنما، رهبر، پیشوا، شاگرد

مترادف مرشد : پیر، پیشوا، شیخ، قطب، مردکامل، مقتدا، ولی، هادی، هدایت گر متضاد مرشد : مرید برابر پارسی : راهنما، رهبر، پیشوا، شاگرد

مرشد

<hr> مترادف مرصاد : بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه، رصدخانه، زیجگاه

مترادف مرصاد : بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه، رصدخانه، زیجگاه

مرصاد

<hr> مترادف مرصع : آراسته، جواهرنشان، زرنشان، گوهرنشان <hr> برابر پارسی : گوهرنشان، زرنشان

مترادف مرصع : آراسته، جواهرنشان، زرنشان، گوهرنشان برابر پارسی : گوهرنشان، زرنشان

مرصع

<hr> برابر پارسی : پسندیده

مرضیه

<hr> مترادف مرمر : رخام

مرمر

مرمری

<hr> مترادف مرمرین : مرمری، ازجنس مرمر، شبیه مرمر، مرمرمانند، صاف، بلورین

مترادف مرمرین : مرمری، ازجنس مرمر، شبیه مرمر، مرمرمانند، صاف، بلورین

مرمرین

<hr> مترادف مرهم : بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ، مسکن، التیام بخش <hr> متضاد مرهم : زخم <hr> برابر پارسی : ملهم، نوشدارو

مترادف مرهم : بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ، مسکن، التیام بخش متضاد مرهم : زخم برابر پارسی : ملهم، نوشدارو

مرهم

مروء

<hr> مترادف مروا : تفال خیر، فال نیک <hr> متضاد مروا : مرغوا

مترادف مروا : تفال خیر، فال نیک متضاد مروا : مرغوا

مروا

<hr> مترادف مروارید : جمان، در، دریتیم، گوهر، لولو

مترادف مروارید : جمان، در، دریتیم، گوهر، لولو

مروارید

مروان

مروانه

<hr> مترادف مروت : انسانیت، انصاف، رحم، جوانمردی، حمیت، غیرت، مردانگی <hr> برابر پارسی : جوانمردی، رادمنشی، مردانگی

مترادف مروت : انسانیت، انصاف، رحم، جوانمردی، حمیت، غیرت، مردانگی برابر پارسی : جوانمردی، رادمنشی، مردانگی

مروت

مروه

مرویه

مرکا

مرکام

مریان

مریدا

مریس

مریسا

مریلا

مریم

مرینا

<hr> مترادف مزدا : اهورامزدا ، خدا <hr> متضاد مزدا : اهریمن

مترادف مزدا : اهورامزدا ، خدا متضاد مزدا : اهریمن

مزدا

مزدک

مزدیسنا

<hr> مترادف مزید : اضافی، افزونی، زیادت، بسیاری، فراوانی، زیادتی، زیادی ، افزودن، زیاد کردن، زیاد، افزون <hr> متضاد مزید : قلت <hr> برابر پارسی : افزونی، بیشی، فراوانی

مترادف مزید : اضافی، افزونی، زیادت، بسیاری، فراوانی، زیادتی، زیادی ، افزودن، زیاد کردن، زیاد، افزون متضاد مزید : قلت برابر پارسی : افزونی، بیشی، فراوانی

مزید

<hr> مترادف مزین : آراسته، پرداخته، مرتب ، تزیین شده، متحلی، برآموده ، نگارین <hr> متضاد مزین : ناآراسته، نامتحلی <hr> برابر پارسی : آراسته، آرایش، آراینده، زیور

مترادف مزین : آراسته، پرداخته، مرتب ، تزیین شده، متحلی، برآموده ، نگارین متضاد مزین : ناآراسته، نامتحلی برابر پارسی : آراسته، آرایش، آراینده، زیور

مزین

مسباد

<hr> مترادف مستانه : مست وار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه

مترادف مستانه : مست وار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه

مستانه

<hr> برابر پارسی : یاری جسته، یاری بخش

برابر پارسی : یاری جسته، یاری بخش

واژه های حرف "م" - فرهنگ اسم ها