واژه نامه بختیاریکا

اشکارده

اشکالتراشی کردن

اشکاهستن

اشکستن

اشکفت

اشکفتوله

اشکم

اشکم درده

اشکم رو

اشکم زا

اشکم سسته

اشکم پر

اشکم چارن

اشکم کندن

اشکنا

اشکنادن

اشکناده

اشکها

اشگاهستن

اشگلک

اشی

اشیانه پرندگان

<hr> مترادف اصالت : آزادگی، پاک نژادی، ریشه داری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت <hr> برابر پارسی : نیک نژادی، تبارمندی، نژادگی، به نژادی

مترادف اصالت : آزادگی، پاک نژادی، ریشه داری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت برابر پارسی : نیک نژادی، تبارمندی، نژادگی، به نژادی

اصالت

<hr> مترادف اصرار : ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تأکید، سماجت، مداومت <hr> برابر پارسی : پافشاری، پاپیچی

مترادف اصرار : ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تأکید، سماجت، مداومت برابر پارسی : پافشاری، پاپیچی

اصرار

<hr> برابر پارسی : لنجه کردن، پافشاری کردن

برابر پارسی : لنجه کردن، پافشاری کردن

اصرار کردن

<hr> مترادف اصطکاک : سایش، مالش، برخورد، تلاقی <hr> برابر پارسی : سایش، مالش

مترادف اصطکاک : سایش، مالش، برخورد، تلاقی برابر پارسی : سایش، مالش

اصطکاک

<hr> مترادف اصل : اساس، بن، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات، ریشه، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب <hr> برابر پارسی : بنیاد، بن، ریشه، پایه، نهاد، آغازه، بیخ

مترادف اصل : اساس، بن، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات، ریشه، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب برابر پارسی : بنیاد، بن، ریشه، پایه، نهاد، آغازه، بیخ

اصل

اصل مطلب را اشاره نکردن

اصل و بنچک

<hr> برابر پارسی : گوهر

اصل و نسب

<hr> مترادف اصلا : ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت <hr> برابر پارسی : هرگز، براستی، از آغاز

مترادف اصلا : ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت برابر پارسی : هرگز، براستی، از آغاز

اصلا

<hr> برابر پارسی : بنیادی، بنیادین، ریشه ای

برابر پارسی : بنیادی، بنیادین، ریشه ای

اصولی

<hr> مترادف اصیل : پاک نژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده، مستند، اصلی <hr> برابر پارسی : ریشه دار، با نژاد، تبارمند، گوهری، نژاده، والاگوهر

مترادف اصیل : پاک نژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده، مستند، اصلی برابر پارسی : ریشه دار، با نژاد، تبارمند، گوهری، نژاده، والاگوهر

اصیل

اضاف بر سازمان

اضاف شدن

اضافات گوشه نان که معمولا مصرف نمی شود

<hr> مترادف اضافه : افزون، افزایش، جمع، علاوه <hr> برابر پارسی : افزونی، افزایش، فزونی

مترادف اضافه : افزون، افزایش، جمع، علاوه برابر پارسی : افزونی، افزایش، فزونی

اضافه

<hr> برابر پارسی : افزودن

اضافه کردن

اضطراب داشتن

<hr> مترادف اضمحلال : امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی <hr> برابر پارسی : نابودی، تباهی، نیستی

مترادف اضمحلال : امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی برابر پارسی : نابودی، تباهی، نیستی

اضمحلال

<hr> مترادف اطراف : اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران ها، گرداگرد، محیط، نواحی، توابع، حومه <hr> برابر پارسی : پیرامون، سوی ها، کرانه‎ها، کناره، کناره‎ها، کناره ها، گوشه‎ها

مترادف اطراف : اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران ها، گرداگرد، محیط، نواحی، توابع، حومه برابر پارسی : پیرامون، سوی ها، کرانه‎ها، کناره، کناره‎ها، کناره ها، گوشه‎ها

اطراف

اطراق کردن

<hr> مترادف اطوار : ادا، ژست، قر، ناز، اشکال، انحا <hr> برابر پارسی : اداها، ریخت ها، غروغمبیل

مترادف اطوار : ادا، ژست، قر، ناز، اشکال، انحا برابر پارسی : اداها، ریخت ها، غروغمبیل

اطوار

اظهار عجز و فقر

اظهار ندامت کردن

<hr> برابر پارسی : بازگو کردن

برابر پارسی : بازگو کردن

اظهار کردن

<hr> مترادف اعتراض : انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده گیری، مواخذه، نکته گیری، واخواهی <hr> برابر پارسی : وا خواهی، پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواست، واخواهی

مترادف اعتراض : انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده گیری، مواخذه، نکته گیری، واخواهی برابر پارسی : وا خواهی، پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواست، واخواهی

اعتراض

<hr> برابر پارسی : واخواستن

واژه های حرف "ا" - واژه نامه بختیاریکا