واژه نامه بختیاریکا

<hr> مترادف اعجوبه : شگفت آور، شگفت انگیز، طرفه، نادره <hr> متضاد اعجوبه : عادی، معمولی <hr> برابر پارسی : شگفت آور، شگرف، شگفت انگیز

مترادف اعجوبه : شگفت آور، شگفت انگیز، طرفه، نادره متضاد اعجوبه : عادی، معمولی برابر پارسی : شگفت آور، شگرف، شگفت انگیز

اعجوبه

اعضایی مانند گردن و اطراف ان که اعتقاد دارند گرگ ان را نمیخورد

اعمال شاقه

<hr> مترادف اغاز : ( آغاز ) ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست <hr> متضاد اغاز : ( آغاز ) پایان

مترادف اغاز : ( آغاز ) ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست متضاد اغاز : ( آغاز ) پایان

اغاز

اغاز انجام کار

اغاز رشد و رویش

اغاز سفر کوچ

اغاز شدن صحبت

اغاز کردن

اغاز کردن بحث

اغازگر

<hr> مترادف اغتشاش : آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج، جنجال، سروصدا، همهمه، اختلال، پریشانی <hr> متضاد اغتشاش : آرامش <hr> برابر پارسی : آشفتگی، شورش

مترادف اغتشاش : آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج، جنجال، سروصدا، همهمه، اختلال، پریشانی متضاد اغتشاش : آرامش برابر پارسی : آشفتگی، شورش

اغتشاش

<hr> مترادف اغراق : افراط، غلو، گزافه، مبالغه <hr> متضاد اغراق : واقع <hr> برابر پارسی : گزافه گویی، بیش گو

مترادف اغراق : افراط، غلو، گزافه، مبالغه متضاد اغراق : واقع برابر پارسی : گزافه گویی، بیش گو

اغراق

اغراق کردن

<hr> مترادف اغشتن : ( آغشتن ) آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطی کردن، مخلوطکردن، نم کردن

مترادف اغشتن : ( آغشتن ) آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطی کردن، مخلوطکردن، نم کردن

اغشتن

<hr> مترادف اغشته : ( آغشته ) آمیخته، قاطی، مشوب، آلوده، ملوث، خیسانده، نم کرده

مترادف اغشته : ( آغشته ) آمیخته، قاطی، مشوب، آلوده، ملوث، خیسانده، نم کرده

اغشته

اغشته شدن

اغشته کننده

<hr> برابر پارسی : ( آغوز ) روشه

برابر پارسی : ( آغوز ) روشه

اغوز

<hr> مترادف اغوش : ( آغوش ) بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش

مترادف اغوش : ( آغوش ) بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش

اغوش

افاده تمام

<hr> مترادف افت : ( آفت ) آسیب، بلا، بیماری، زیان، صدمه، فتنه، مصیبت | سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان، خفت، کسرشان <hr> متضاد افت : افزایش <hr> برابر پارسی : ( آفت ) گزند، آسیب، آگفت، زیان

مترادف افت : ( آفت ) آسیب، بلا، بیماری، زیان، صدمه، فتنه، مصیبت | سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان، خفت، کسرشان متضاد افت : افزایش برابر پارسی : ( آفت ) گزند، آسیب، آگفت، زیان

افت

<hr> مترادف افتاب : ( آفتاب ) خور، خورشید، شمس، مهر، هور <hr> متضاد افتاب : ( آفتاب ) ماهتاب، مهتاب

مترادف افتاب : ( آفتاب ) خور، خورشید، شمس، مهر، هور متضاد افتاب : ( آفتاب ) ماهتاب، مهتاب

افتاب

افتاب غروب

افتاب گیر

افتابگیر کلاه

افتادن

افتادن از پی

افتادن در گرفتاری

افتادن پایین

افتادن پیش از مرگ

افتادنی

<hr> مترادف افتاده : محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع <hr> متضاد افتاده : متکبر، مغرور

مترادف افتاده : محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع متضاد افتاده : متکبر، مغرور

افتاده

افتتاح شدن

<hr> برابر پارسی : گشودن

افتتاح کردن

<hr> مترادف افترا : بهتان، تهمت، دروغ، غیبت، فریه، کذب <hr> برابر پارسی : دروغ بستن

مترادف افترا : بهتان، تهمت، دروغ، غیبت، فریه، کذب برابر پارسی : دروغ بستن

افترا

<hr> مترادف افتراق : پراکندگی، پریشانی، تشتت، تفرق، تباین، تفاوت، جدایی

مترادف افتراق : پراکندگی، پریشانی، تشتت، تفرق، تباین، تفاوت، جدایی

افتراق

<hr> مترادف افتضاح : بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت <hr> برابر پارسی : رسوایی

مترادف افتضاح : بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت برابر پارسی : رسوایی

واژه های حرف "ا" - واژه نامه بختیاریکا