واژه نامه بختیاریکا

<hr> برابر پارسی : غر و غمزه، نازو کرشمه

برابر پارسی : غر و غمزه، نازو کرشمه

ادا و اطوار

<hr> مترادف اداره : دائره، دایره، سازمان، مؤسسه، تمشیت، تنسیق، رتق وفتق <hr> برابر پارسی : سازمان، دیوان، ستاد، سرپرستی، دیوانخانه، اِواره، اَواره

مترادف اداره : دائره، دایره، سازمان، مؤسسه، تمشیت، تنسیق، رتق وفتق برابر پارسی : سازمان، دیوان، ستاد، سرپرستی، دیوانخانه، اِواره، اَواره

اداره

<hr> مترادف ادامس : ( آدامس ) سقز <hr> برابر پارسی : ( آدامس ) ژد، آلوچ، ژاژک، وینجی

مترادف ادامس : ( آدامس ) سقز برابر پارسی : ( آدامس ) ژد، آلوچ، ژاژک، وینجی

ادامس

<hr> مترادف ادرار : بول، پیشاب، جیش، شاش، گمیز، راتب، راتبه، شهریه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه <hr> برابر پارسی : آبگونه، پیشاب، میزش

مترادف ادرار : بول، پیشاب، جیش، شاش، گمیز، راتب، راتبه، شهریه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه برابر پارسی : آبگونه، پیشاب، میزش

ادرار

ادرار کردن

<hr> مترادف ادرس : ( آدرس ) عنوان، نشانی <hr> برابر پارسی : ( آدرس ) نشانی

مترادف ادرس : ( آدرس ) عنوان، نشانی برابر پارسی : ( آدرس ) نشانی

ادرس

<hr> مترادف ادعا : تقاضا، توقع، خواست، داعیه، دعوی، مدعا، مطالبه <hr> برابر پارسی : خواست، دادخواهی، داو، داوش، داوی، داویدن، فراخواست

مترادف ادعا : تقاضا، توقع، خواست، داعیه، دعوی، مدعا، مطالبه برابر پارسی : خواست، دادخواهی، داو، داوش، داوی، داویدن، فراخواست

ادعا

ادعا دار شدن

ادعا داشتن

ادعای تو خالی

ادم ضعیف بنیه

ادم عبوس

ادم کثیف

ادمیان

ادول

<hr> برابر پارسی : دارو ها، چاشنی، بوی افزا

برابر پارسی : دارو ها، چاشنی، بوی افزا

ادویه

ادگار

ادینه وند

ادیوی

<hr> مترادف اذرخش : ( آذرخش ) برق، درخش، صاعقه <hr> متضاد اذرخش : ( آذرخش ) رعد

مترادف اذرخش : ( آذرخش ) برق، درخش، صاعقه متضاد اذرخش : ( آذرخش ) رعد

اذرخش

اذو

<hr> مترادف اذوقه : ( آذوقه ) ارزاق، توشه، جیره، خواربار، خوراک، سوروسات، قوت <hr> برابر پارسی : ( آذوقه ) آزوغه، آزوک، توشک

مترادف اذوقه : ( آذوقه ) ارزاق، توشه، جیره، خواربار، خوراک، سوروسات، قوت برابر پارسی : ( آذوقه ) آزوغه، آزوک، توشک

اذوقه

<hr> مترادف اذیت : آزار، آزردن، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت <hr> برابر پارسی : آزار، رنج، گزند

مترادف اذیت : آزار، آزردن، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت برابر پارسی : آزار، رنج، گزند

اذیت

<hr> برابر پارسی : آزردن، پژولیده کردن، رنجاندن

برابر پارسی : آزردن، پژولیده کردن، رنجاندن

اذیت کردن

اذین بستن

اذین دهنده

ار استخو

ار جواوی

ار منم

ار و اسباب

ار و ور

ار پی جی زن

<hr> برابر پارسی : ( آرا ) رای ها، اندیشه ها، راه ها، رای ها

برابر پارسی : ( آرا ) رای ها، اندیشه ها، راه ها، رای ها

ارا

ارائوز

<hr> مترادف اراجیف : بیهوده، ترهات، شایعات، مهملات، هرزه گویی، یاوه <hr> برابر پارسی : یاوه ها، ژاژها

مترادف اراجیف : بیهوده، ترهات، شایعات، مهملات، هرزه گویی، یاوه برابر پارسی : یاوه ها، ژاژها

اراجیف

ارار

اراز

<hr> برابر پارسی : ناکسان، فرومایگان، زبونان

برابر پارسی : ناکسان، فرومایگان، زبونان

ارازل

<hr> مترادف اراسته : ( آراسته ) آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو

مترادف اراسته : ( آراسته ) آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو

اراسته

اراشت

<hr> مترادف ارام : ( آرام ) خاموش، خلوت، دنج، ساکت، آرامش، استراحت، صبر، قرار، ثبات، سکون، بردبار، رزین، صبور، معتدل، ملایم، موقر، بی جنبش، بی حرکت، ساکن، آسوده، راحت، فارغ بال، آهسته، باتانی، یواش، امان، امن، طمانینه ، بی قرار <hr> متضاد ارام : ( آرام ) پرسروصدا، شلوغ

مترادف ارام : ( آرام ) خاموش، خلوت، دنج، ساکت، آرامش، استراحت، صبر، قرار، ثبات، سکون، بردبار، رزین، صبور، معتدل، ملایم، موقر، بی جنبش، بی حرکت، ساکن، آسوده، راحت، فارغ بال، آهسته، باتانی، یواش، امان، امن، طمانینه ، بی قرار متضاد ارام : ( آرام ) پرسروصدا، شلوغ

ارام

<hr> مترادف ارام ارام : ( آرام آرام ) آهسته آهسته، باطمانینه، بتدریج، تدریجاً، شمرده شمرده، کم کم، یواش یواش

مترادف ارام ارام : ( آرام آرام ) آهسته آهسته، باطمانینه، بتدریج، تدریجاً، شمرده شمرده، کم کم، یواش یواش

ارام ارام

ارام ارام کش رفتن

<hr> مترادف ارام بخش : ( آرام بخش ) آرامش بخش، تسکین دهنده، تسلابخش، قراربخش، مسکن

مترادف ارام بخش : ( آرام بخش ) آرامش بخش، تسکین دهنده، تسلابخش، قراربخش، مسکن

واژه های حرف "ا" - واژه نامه بختیاریکا