واژه نامه بختیاریکا

ال بردن

ال برده

ال جمالی

ال خورشید

ال داوود

<hr> برابر پارسی : ( آلا ) روزی ها | مگر، جز، وانگهی

برابر پارسی : ( آلا ) روزی ها | مگر، جز، وانگهی

الا

الاجند

الار

الازنگی

الاس وند

<hr> برابر پارسی : کشسان، کشدار، کشایند

برابر پارسی : کشسان، کشدار، کشایند

الاستیک

<hr> مترادف الاغ : حمار، خر، درازگوش، احمق <hr> برابر پارسی : خر

مترادف الاغ : حمار، خر، درازگوش، احمق برابر پارسی : خر

الاغ

الاغ تازه بالغ

الاغ و چهار پای جوان نر

<hr> برابر پارسی : ( آلاف ) هزارها

برابر پارسی : ( آلاف ) هزارها

الاف

الال

الال به تی رهدن

الاله زرد

<hr> مترادف الان : اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا <hr> برابر پارسی : اکنون، ایدر، این هنگام، اینگاه، هم اکنون، همین دم، همینگاه

مترادف الان : اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا برابر پارسی : اکنون، ایدر، این هنگام، اینگاه، هم اکنون، همین دم، همینگاه

الان

الاگه

الاینده

الایی

<hr> مترادف الباقی : باقی مانده، تتمه <hr> برابر پارسی : همیشه هست، مانده، دیگر، پس مانده، بجامانده

مترادف الباقی : باقی مانده، تتمه برابر پارسی : همیشه هست، مانده، دیگر، پس مانده، بجامانده

الباقی

البسه کهنه

<hr> مترادف الت : ( آلت ) ابزار، اسباب، افزار، دستگاه، مایه، وسیله، اندام، عضو <hr> برابر پارسی : ( آلت ) ابزار، افزار | ابزار

مترادف الت : ( آلت ) ابزار، اسباب، افزار، دستگاه، مایه، وسیله، اندام، عضو برابر پارسی : ( آلت ) ابزار، افزار | ابزار

الت

الت تناسلی مرد

التاش

التجا

<hr> مترادف التماس : استدعا، الحاح، تضرع، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست، فزع، لابه <hr> برابر پارسی : درخواست، خواهش، لابه

مترادف التماس : استدعا، الحاح، تضرع، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست، فزع، لابه برابر پارسی : درخواست، خواهش، لابه

التماس

التماس التجا

<hr> برابر پارسی : لابه کردن، لابیدن

برابر پارسی : لابه کردن، لابیدن

التماس کردن

التی

التیام درد

الجک

<hr> مترادف الحاق : اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل <hr> برابر پارسی : پیوست

مترادف الحاق : اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل برابر پارسی : پیوست

الحاق

الخا

الختر

الربهستن

الرگ

الس

الش دگاش

الشت

الشتک

الشتی

<hr> مترادف الف : هزاره، هزار، انس، الفت گرفتن، خوگرفتن، دوست شدن

مترادف الف : هزاره، هزار، انس، الفت گرفتن، خوگرفتن، دوست شدن

واژه های حرف "ا" - واژه نامه بختیاریکا