صفحه اصلی
واژه نامه بختیاریکا
واژه های حرف "ب" - واژه نامه بختیاریکا
بازگوی حرف
بازی را در دست گرفتن
بازی غیر اصولی
بازی فینال
بازی ماهی در سطح اب
بازی های شادمانه
بازی ون
بازی وندن
بازی کردن
بازیابی
بازیار
بازیدن
بازیچه ساختن
بازیکن
بازیگر
بازیگر پاتیتیناژ اسکی یا هاکی
بازیگه
باسلیقه
باسن
باسواد
باسیاست
باش
باشالی
باشلق
باشگاه
باطولی
باظرفیت
باعث
باعث اتحاد شدن
باعث انجام کاری شدن
باعث مرگ شدن
باعث وبانی
بافتن
بافته ظریف
بافنده
بافندگی
بافه
بافه بهره
باقر وند
باقی مانده
باقی مانده جان
باقی ندار
باقی نداشتن
باقیمانده غذا
باقیمانده های حاصل از خاک اره یا فرسایش جسمی
بال
بال اوشنو
بال به کمر
بیشتر