صفحه اصلی
واژه نامه بختیاریکا
واژه های حرف "ب" - واژه نامه بختیاریکا
به سیخ کشیدن
به شادی
به شانه انداختن
به شوق
به صف
به صف دشمن زدن
به صلابه کشیدن
به طبع نبودن
به طرز غیر اصولی
به عقب برنگشتن
به غضو رهدن
به غیر از
به غیظ بیدن
به فرصت نیامدن
به فعل
به فنا دادن
به قمو
به قول گفتار
به لوار یک بیدن
به لور بیدن
به مجاز بیدن
به محضر کسی رفتن
به مرحله تخم گذاری رسیدن جوجه مرغ
به موقع
به موقع دست به کار شدن
به میخ کشیدن
به نابودی گراییدن
به ناز راه رفتن
به ناشادی
به نتیجه رسیدن
به ندرت
به نم
به نم دل
به نمدی داغ کردن
به نمو
به نوک رهدن
به نوک زیدن
به نید کسی بیدن
به نیر
به نیست
به هم
به هم انداختن
به هم تنیده
به هم خوردن
به هم خوردن حال
به هم خوردن نظم
به هم رساندن جهت شیر خوردن
به هم رسانی
بیشتر