واژه نامه بختیاریکا

<hr> مترادف بوته : بته، رستنی، نقش گل وبته، آماج، نشانه، هدف، بوتقه، ظرف گدازنده طلاونقره

مترادف بوته : بته، رستنی، نقش گل وبته، آماج، نشانه، هدف، بوتقه، ظرف گدازنده طلاونقره

بوته

بوته خار

<hr> مترادف بوته زار : بیشه زار، مرغزار، مرتع، علفزار

مترادف بوته زار : بیشه زار، مرغزار، مرتع، علفزار

بوته زار

<hr> برابر پارسی : ( بوجود آمدن ) پدایش

برابر پارسی : ( بوجود آمدن ) پدایش

بوجود امدن

<hr> برابر پارسی : ( بوجود آوردن ) پدید آوردن

برابر پارسی : ( بوجود آوردن ) پدید آوردن

بوجود اوردن

<hr> مترادف بود : حیات، وجود، هستی <hr> متضاد بود : عدم، نیستی

مترادف بود : حیات، وجود، هستی متضاد بود : عدم، نیستی

بود

<hr> مترادف بودن : وجود داشتن، هستن ، حاضر بودن ، درحیات بودن، زنده بودن ، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی ، فرا رسیدن، شدن <hr> متضاد بودن : عدم، نبودن، غایب بودن، مردن

مترادف بودن : وجود داشتن، هستن ، حاضر بودن ، درحیات بودن، زنده بودن ، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی ، فرا رسیدن، شدن متضاد بودن : عدم، نبودن، غایب بودن، مردن

بودن

بودن در جایی

بودو

<hr> مترادف بور : سرخ، قرمزرنگ، برزخ، دماغ سوخته، خجل، شرمنده، خجلت زده

مترادف بور : سرخ، قرمزرنگ، برزخ، دماغ سوخته، خجل، شرمنده، خجلت زده

بور

بوراق

بوربور

بوربورون

بورستین

بوروزمو

بورچال

بورکنیدن

بورگلال

بوری

بوزدین

بوس و ماچ

بوس و ملچ

<hr> مترادف بوستان : بستان، پارک، باغ، حدیقه، روضه، گلستان <hr> متضاد بوستان : کویر

مترادف بوستان : بستان، پارک، باغ، حدیقه، روضه، گلستان متضاد بوستان : کویر

بوستان

بوستن

<hr> مترادف بوسیدن : بوس کردن، بوسه زدن، بوسه کردن، تقبیل، ماچ کردن، معانقه

مترادف بوسیدن : بوس کردن، بوسه زدن، بوسه کردن، تقبیل، ماچ کردن، معانقه

بوسیدن

بوسیره

بوش

<hr> مترادف بوف : بوم، جغد، کنگر، کوف، کوکنک

مترادف بوف : بوم، جغد، کنگر، کوف، کوکنک

بوف

بومادران

بوه

بوو

بوو بی خور بیدن

بوو حووه

بوو من خدا

بووا

<hr> مترادف بوکس : مشت بازی، مشت زنی، پنجه، مشت <hr> برابر پارسی : مشت زنی

مترادف بوکس : مشت بازی، مشت زنی، پنجه، مشت برابر پارسی : مشت زنی

واژه های حرف "ب" - واژه نامه بختیاریکا