واژه نامه بختیاریکا

<hr> مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

تالار

تالو

تالپ وند

تالیم

تامرادی

تان

تاها

تاو

تاوار

<hr> مترادف تاوان : بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا

مترادف تاوان : بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا

تاوان

<hr> مترادف تاول : آبله، آماس، برآمدگی

مترادف تاول : آبله، آماس، برآمدگی

تاول

تاول اطراف دهان ولبها

تاول سفت

تاوین

تاپاله گاو

تاپر

<hr> مترادف تاپو : خپله، کوتاه قد، خمره

مترادف تاپو : خپله، کوتاه قد، خمره

تاپو

تاچه

تاچول

<hr> مترادف تاک : انگور، رز، رزبن، سلیل، مو، تاک بن، سارونه

مترادف تاک : انگور، رز، رزبن، سلیل، مو، تاک بن، سارونه

تاک

<hr> مترادف تاکستان : انگورستان، باغ رزی، تاک زار، موستان، موزار، باغ انگور، انگورزار

مترادف تاکستان : انگورستان، باغ رزی، تاک زار، موستان، موزار، باغ انگور، انگورزار

تاکستان

تاکید بر پایبندی بر مواضع

تاگ

تاگرد

<hr> مترادف تب : الم، تاب، درد، شور وهیجان همگانی

مترادف تب : الم، تاب، درد، شور وهیجان همگانی

تب

تب بزرگ

تب لازم

<hr> مترادف تبار : آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل، اصل، گوهر، نژاد، نابودی، هلاک، هلاکت

مترادف تبار : آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل، اصل، گوهر، نژاد، نابودی، هلاک، هلاکت

تبار

<hr> مترادف تباه : پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر، مضمحل، منکوب، آشفته، پریشان، نابسامان، باطل، نادرست، خطا، ناراست

مترادف تباه : پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر، مضمحل، منکوب، آشفته، پریشان، نابسامان، باطل، نادرست، خطا، ناراست

تباه

تبخال

<hr> مترادف تبدیل : تبادل، تحول، تطور، تعویض، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مبادله، مبدل، معاوضه <hr> برابر پارسی : دگرگون، دگرگونی

مترادف تبدیل : تبادل، تحول، تطور، تعویض، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مبادله، مبدل، معاوضه برابر پارسی : دگرگون، دگرگونی

تبدیل

<hr> مترادف تبر : تبرزین، تیشه، تور

مترادف تبر : تبرزین، تیشه، تور

تبر

<hr> مترادف تبسم : شکرخند، شکرخنده، لبخند، مبسم، نیم خند، لبخند زدن <hr> برابر پارسی : ( تبسّم ) شکرخنده، شکرخند | لبخند، شکرخند، شیرین خند

مترادف تبسم : شکرخند، شکرخنده، لبخند، مبسم، نیم خند، لبخند زدن برابر پارسی : ( تبسّم ) شکرخنده، شکرخند | لبخند، شکرخند، شیرین خند

تبسم

<hr> برابر پارسی : آگهی دادن

برابر پارسی : آگهی دادن

تبلیغ کردن

تبلیغات دروغین

تت

تتا

تتباع

تتستن

<hr> مترادف تتمه : الباقی، باقیمانده، بقیه، مانده، متمم، به جا مانده <hr> برابر پارسی : بجامانده، بازمانده، پس مانده، مانده، مانده بجا

مترادف تتمه : الباقی، باقیمانده، بقیه، مانده، متمم، به جا مانده برابر پارسی : بجامانده، بازمانده، پس مانده، مانده، مانده بجا

تتمه

تتمو

تتن

تتنا

تتهسته

<hr> مترادف تثبیت : اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابت سازی، استوار داشتن، برقرار کردن، برجای داشتن <hr> برابر پارسی : پابرجا کردن، پایدار کردن، استوار کردن

مترادف تثبیت : اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابت سازی، استوار داشتن، برقرار کردن، برجای داشتن برابر پارسی : پابرجا کردن، پایدار کردن، استوار کردن

تثبیت

<hr> مترادف تجار : بازرگانان، تاجران، سوداگران، اغنیا، پولداران، ثروتمندان <hr> متضاد تجار : فقرا <hr> برابر پارسی : بازرگانان، سوداگران

مترادف تجار : بازرگانان، تاجران، سوداگران، اغنیا، پولداران، ثروتمندان متضاد تجار : فقرا برابر پارسی : بازرگانان، سوداگران

تجار

<hr> مترادف تجارت : بازرگانی، دادوستد، سودا، سوداگری، معامله <hr> برابر پارسی : بازرگانی، داد وستد، سوداگری

مترادف تجارت : بازرگانی، دادوستد، سودا، سوداگری، معامله برابر پارسی : بازرگانی، داد وستد، سوداگری

واژه های حرف "ت" - واژه نامه بختیاریکا