واژه نامه بختیاریکا

قلب قلاو

قلب لب

قلبه حسد

<hr> مترادف قلت : اندک، کم، کمی، معدود، نقصان <hr> متضاد قلت : کثرت <hr> برابر پارسی : کم بودن، کم شدن، کمی

مترادف قلت : اندک، کم، کمی، معدود، نقصان متضاد قلت : کثرت برابر پارسی : کم بودن، کم شدن، کمی

قلت

قلتان

قلتان سنگ

قلتاندن

قلتانده شدن

قلتاننده

قلتانیده شدن

قلتنا

قلتها

قلتهستن

قلتو

قلتک

قلتگاه خر

<hr> مترادف قلدر : زورگو، مستبد، قلچماق <hr> متضاد قلدر : دموکرات منش <hr> برابر پارسی : زورگو، گردن کلفت، خودسر

مترادف قلدر : زورگو، مستبد، قلچماق متضاد قلدر : دموکرات منش برابر پارسی : زورگو، گردن کلفت، خودسر

قلدر

<hr> مترادف قلع و قمع : ریشه کن، سرکوب، سرنگون، منکوب، نیست، نیست ونابود <hr> برابر پارسی : براندازی، ریشه کنی، کشت و کشتار

مترادف قلع و قمع : ریشه کن، سرکوب، سرنگون، منکوب، نیست، نیست ونابود برابر پارسی : براندازی، ریشه کنی، کشت و کشتار

قلع و قمع

<hr> مترادف قلعه : ارگ، استحکامات، بارو، حصار، دژ، صرح، قصر، کاخ، کوت، کوشک، رخ <hr> برابر پارسی : دژ، کلات، بارو، درپُشت، درپشت، دِژ

مترادف قلعه : ارگ، استحکامات، بارو، حصار، دژ، صرح، قصر، کاخ، کوت، کوشک، رخ برابر پارسی : دژ، کلات، بارو، درپُشت، درپشت، دِژ

قلعه

قلعه سردی

<hr> مترادف قلق : آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس | خو، داب، رمز، شیوه عمل، لم <hr> برابر پارسی : رگ خواب، خوی، شیوه

مترادف قلق : آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس | خو، داب، رمز، شیوه عمل، لم برابر پارسی : رگ خواب، خوی، شیوه

قلق

قلقلک

قلم بر

قلمبه حرف زدن

قلمبه شدن

قلمی

<hr> مترادف قلندر : بی قید، درویش، صوفی <hr> برابر پارسی : کلندر، ولنگار، بی بند و بار

مترادف قلندر : بی قید، درویش، صوفی برابر پارسی : کلندر، ولنگار، بی بند و بار

قلندر

<hr> مترادف قلندری : بی قیدی، تصوف، درویشی

مترادف قلندری : بی قیدی، تصوف، درویشی

قلندری

<hr> مترادف قله : اوج، چکاد، ذروه، ستیغ، راس، سر، سرکوه، فراز، فرق، کله، نوک، سبو، کوزه <hr> متضاد قله : دامنه <hr> برابر پارسی : چکاد، چکات، چکاذ، چگات، چیکات

مترادف قله : اوج، چکاد، ذروه، ستیغ، راس، سر، سرکوه، فراز، فرق، کله، نوک، سبو، کوزه متضاد قله : دامنه برابر پارسی : چکاد، چکات، چکاذ، چگات، چیکات

قله

قلها

قلهستن

<hr> مترادف قلوه : کلیه <hr> برابر پارسی : کُلوه

واژه های حرف "ق" - واژه نامه بختیاریکا