واژه نامه بختیاریکا

قم کردن

قمات

قمار قو

قمارگاه

قمبر سینی

قمبر وند

قمبل

قمبل قوز

<hr> مترادف قمری : صلصل، طوقی، فاخته، کوکو <hr> برابر پارسی : ماهی

مترادف قمری : صلصل، طوقی، فاخته، کوکو برابر پارسی : ماهی

قمری

قمقام

قمنا

قمنیدن

قمو

<hr> مترادف قمچی : تازیانه، شلاق

مترادف قمچی : تازیانه، شلاق

قمچی

قمچی بازی

<hr> مترادف قناعت : اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسنده کاری، خرسندی، رضامندی، صرفه جویی، کف نفس، مناعت طبع <hr> برابر پارسی : بسنده، بسندگی

مترادف قناعت : اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسنده کاری، خرسندی، رضامندی، صرفه جویی، کف نفس، مناعت طبع برابر پارسی : بسنده، بسندگی

قناعت

قنجه

قند اشکنو

قند بر

قنداقی

قندرو

قندشکن

قندله

قندله بازی

<hr> مترادف قندیل : چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله <hr> برابر پارسی : چراغ واره

مترادف قندیل : چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله برابر پارسی : چراغ واره

قندیل

قندیل بستن

قنسر

قنشت

قنقل

قنچ

<hr> مترادف قهر : برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار <hr> متضاد قهر : رفق، مدارا، مهربانی، نرمی <hr> برابر پارسی : خشم، نا آشتی، رویگردان

مترادف قهر : برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار متضاد قهر : رفق، مدارا، مهربانی، نرمی برابر پارسی : خشم، نا آشتی، رویگردان

قهر

قهر همراه با سکوت

<hr> برابر پارسی : برآشفتگی، روی برگرداندن، دل گران داشتن

برابر پارسی : برآشفتگی، روی برگرداندن، دل گران داشتن

قهر کردن

قهر کرده

قهرقهرو

<hr> مترادف قهرمان : پهلوان، گرد، یل، برنده، پیروز <hr> برابر پارسی : کُهرمان، پهلوان، کهرمان

مترادف قهرمان : پهلوان، گرد، یل، برنده، پیروز برابر پارسی : کُهرمان، پهلوان، کهرمان

قهرمان

قهسیل

قهقه

قهوه ای

قهوه ای پیشانی سفید

<hr> برابر پارسی : غو

قو

قو بند

قو نپیرستن

قو چلوی

قو کشیدن

<hr> مترادف قوا : نیرو، توانایی، توان، قوه <hr> برابر پارسی : نیروها، توانایی ها

مترادف قوا : نیرو، توانایی، توان، قوه برابر پارسی : نیروها، توانایی ها

واژه های حرف "ق" - واژه نامه بختیاریکا