واژه نامه بختیاریکا

نوگرونی

<hr> مترادف نپخته : خام، نارس، بی تجربه <hr> متضاد نپخته : پخته

مترادف نپخته : خام، نارس، بی تجربه متضاد نپخته : پخته

نپخته

نپذیرفتن

نپز

نپستن

نپنا

نپیموده

نپینیده

نپینیده گز کردن

<hr> مترادف نچ : خیر، لا، نه، نی <hr> متضاد نچ : بله، ها

مترادف نچ : خیر، لا، نه، نی متضاد نچ : بله، ها

نچ

نچرخیدن زندگی

نچسب

نچلی

نژاد گوسفند عربی

نک

نک و نال

نک و نیشت

نکار

<hr> مترادف نکبت : ادبار، بدبختی، تنگی، تیره بختی، تیره روزی، خواری، ذلت، رنج، سیه روزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال <hr> متضاد نکبت : سعادت <hr> برابر پارسی : خواری، بدبختی، رنج

مترادف نکبت : ادبار، بدبختی، تنگی، تیره بختی، تیره روزی، خواری، ذلت، رنج، سیه روزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال متضاد نکبت : سعادت برابر پارسی : خواری، بدبختی، رنج

نکبت

<hr> مترادف نکره : ناشناس، نتراشیده، نخراشیده، بی ادب، رکیک <hr> برابر پارسی : زشت، بدریخت، الدنگ، خشن، ناشناس

مترادف نکره : ناشناس، نتراشیده، نخراشیده، بی ادب، رکیک برابر پارسی : زشت، بدریخت، الدنگ، خشن، ناشناس

نکره

نکشیدن

نکنات با

نکند که

نکه

<hr> مترادف نکول : استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی <hr> متضاد نکول : قبول

مترادف نکول : استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی متضاد نکول : قبول

نکول

نکول کردن

<hr> مترادف نگارگری : ترسیم، صورتگری، طراحی، نقاشی

مترادف نگارگری : ترسیم، صورتگری، طراحی، نقاشی

نگارگری

<hr> مترادف نگاه : تماشا، توجه، دید، دیدار، رویت، عنایت، مشاهده، نظاره، نظر، نگرش

مترادف نگاه : تماشا، توجه، دید، دیدار، رویت، عنایت، مشاهده، نظاره، نظر، نگرش

نگاه

نگاه اتفاقی

نگاه اخم الود

نگاه با چشمان در امده و ورقلمبیده

نگاه با گوشه چشم

نگاه خیره و بدون هدف

نگاه مخفیانه و دزدکی

نگاه موزیانه

<hr> مترادف نگاه کردن : تماشا کردن، دیدن، رمق، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگریستن

مترادف نگاه کردن : تماشا کردن، دیدن، رمق، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگریستن

نگاه کردن

نگاه کردن ملتمسانه و پر رو وانه

نگاه گذرا

نگاهبان اتش

نگاهبان چارپایان

نگاهبانی راه

نگاهها یا افکار را به سوی شخص یا نقطه خاصی متمرکز کردن

نگاهی به منظور پاییدن

نگبه

<hr> مترادف نگران : آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب، چشم براه، منتظر، تماشاگر، ناظر

مترادف نگران : آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب، چشم براه، منتظر، تماشاگر، ناظر

نگران

نگران شدن

<hr> مترادف نگرش : تماشا، دید، نظاره، نظر، نگاه، اعتنا، التفات، توجه، رعایت، ملاحظه

مترادف نگرش : تماشا، دید، نظاره، نظر، نگاه، اعتنا، التفات، توجه، رعایت، ملاحظه

نگرش

<hr> مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

واژه های حرف "ن" - واژه نامه بختیاریکا