انگلیسی به انگلیسی

backroom boy

backsaw

backscatter

backscattering

backscratcher

<hr> معنی : بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود <hr> معانی دیگر : عود بیماری، برگشت، بد بیاری، معکوس

معنی : بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود معانی دیگر : عود بیماری، برگشت، بد بیاری، معکوس

backset

<hr> معنی : پشت، کفل، عقب هر چیزی <hr> معانی دیگر : عقب، بخش پشتی هرچیز، خصوصی، محرمانه

معنی : پشت، کفل، عقب هر چیزی معانی دیگر : عقب، بخش پشتی هرچیز، خصوصی، محرمانه

backside

<hr> معنی : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن <hr> معانی دیگر : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن

معنی : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن معانی دیگر : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن

backslap

<hr> آدمی که برای تشویق دست به شانه و پشت دیگران می زند، زیاده نما، پر رو و چاخان

آدمی که برای تشویق دست به شانه و پشت دیگران می زند، زیاده نما، پر رو و چاخان

backslapper

backslapping

backslash

backslidden

<hr> معنی : برگشتن، سیر قهقرایی کردن <hr> معانی دیگر : (به خو یا کار یا عقاید بد) بازگشتن، عدول کردن، پس لغزیدن، (دوباره) به فساد گراییدن، از دین برگشتن

معنی : برگشتن، سیر قهقرایی کردن معانی دیگر : (به خو یا کار یا عقاید بد) بازگشتن، عدول کردن، پس لغزیدن، (دوباره) به فساد گراییدن، از دین برگشتن

backslide

backslider

backsliding

<hr> (ماشین تحریر) یک یا چند فاصله به عقب رفتن، پسبرد، پسبردن

(ماشین تحریر) یک یا چند فاصله به عقب رفتن، پسبرد، پسبردن

backspace

backspace key

backspacer

<hr> (در بازی های با توپ - زدن توپ به طوری که چرخش آن به سوی عقب باشد در نتیجه پس از برخورد با چیزی جهش آن در جهت معکوس است) پس چرخش

(در بازی های با توپ - زدن توپ به طوری که چرخش آن به سوی عقب باشد در نتیجه پس از برخورد با چیزی جهش آن در جهت معکوس است) پس چرخش

backspin

backsplash

backstabbing

<hr> معنی : محرمانه، در پس پرده، مربوط به پشت پردهء نمایش <hr> معانی دیگر : در خفا، در خلوت، (تئاتر و غیره) عقب صحنه (به ویژه جناحین آن)، پس صحنه، وابسته به زندگی هنرپیشگی، خصوصی، مربوط به پشت پرده ءنمایش مخصوصااطاق رخت کن

معنی : محرمانه، در پس پرده، مربوط به پشت پردهء نمایش معانی دیگر : در خفا، در خلوت، (تئاتر و غیره) عقب صحنه (به ویژه جناحین آن)، پس صحنه، وابسته به زندگی هنرپیشگی، خصوصی، مربوط به پشت پرده ءنمایش مخصوصااطاق رخت کن

backstage

<hr> معنی : پلهکان پشت، رمزی، نهانی، از راه پلهکان عقبی، غیر مستقیم <hr> معانی دیگر : رسوایی آمیز، سری، زیرپرده، وابسته به توطئه و رسوایی (backstair هم می نویسند)، پلکان عقب، غیر مستقیم - غیر رسمی

معنی : پلهکان پشت، رمزی، نهانی، از راه پلهکان عقبی، غیر مستقیم معانی دیگر : رسوایی آمیز، سری، زیرپرده، وابسته به توطئه و رسوایی (backstair هم می نویسند)، پلکان عقب، غیر مستقیم - غیر رسمی

backstairs

<hr> (کشتی بادبان دار) کابل یا طنابی که از دکل به عقب کشتی وصل است (برای ثابت نگهداری دکل)، سیم بکسل دکل کشتی، مهار دکل

(کشتی بادبان دار) کابل یا طنابی که از دکل به عقب کشتی وصل است (برای ثابت نگهداری دکل)، سیم بکسل دکل کشتی، مهار دکل

backstay

<hr> معنی : کوک چپ و راست، کوک زیگزاگ <hr> معانی دیگر : (دوزندگی) کوک چپ راست، کوک چپ راست زدن

معنی : کوک چپ و راست، کوک زیگزاگ معانی دیگر : (دوزندگی) کوک چپ راست، کوک چپ راست زدن

backstitch

<hr> معنی : طرفداری، مساعدت <hr> معانی دیگر : پشتی کردن، تقویت کردن، پشتیبانی کردن، (ورزش - به ویژه بیس بال) دیوار بلند یا نرده ی پشت زمین (برای جلوگیری از فراروی توپ)، کمک، حامی، عقب دار، عقبدار پشتی کردن، پشتیبانی کردن tanks were ready to backstop the infantry تانکها آماده بودند که پیادهنظام را تقویت کنند

معنی : طرفداری، مساعدت معانی دیگر : پشتی کردن، تقویت کردن، پشتیبانی کردن، (ورزش - به ویژه بیس بال) دیوار بلند یا نرده ی پشت زمین (برای جلوگیری از فراروی توپ)، کمک، حامی، عقب دار، عقبدار پشتی کردن، پشتیبانی کردن tanks were ready to backstop the infantry تانکها آماده بودند که پیادهنظام را تقویت کنند

backstop

backstory

backstreet abortion

backstreet boys

<hr> (زمین دومیدانی) بخشی از زمین دو که آن طرف محل تماشاچیان و خط خاتمه ی مسابقه قرار دارد، (زمین اسب دوانی) اسطبل و زمین های مجاور زمین مسابقه، خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه

(زمین دومیدانی) بخشی از زمین دو که آن طرف محل تماشاچیان و خط خاتمه ی مسابقه قرار دارد، (زمین اسب دوانی) اسطبل و زمین های مجاور زمین مسابقه، خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه

backstretch

<hr> معنی : پس زنی، عقب زنی، کرال پشت، برگشت، لگدزنی <hr> معانی دیگر : ضربه با پس دست یا پشت راکت، پس دستی، شنای کرال پشت، شنای پشت، مسابقه ی کرال پشت، با پشت دست یا راکت زدن، ضربه باپشت دست، درتفنگ پس زنی، شنا کرال پشت

معنی : پس زنی، عقب زنی، کرال پشت، برگشت، لگدزنی معانی دیگر : ضربه با پس دست یا پشت راکت، پس دستی، شنای کرال پشت، شنای پشت، مسابقه ی کرال پشت، با پشت دست یا راکت زدن، ضربه باپشت دست، درتفنگ پس زنی، شنا کرال پشت

backstroke

backstroker

backstroking

<hr> معنی : برگشته بطور مایل واریب <hr> معانی دیگر : (موی سر) به عقب شانه کرده، عقب زده، (زمین و غیره) شیبدار به سوی عقب

معنی : برگشته بطور مایل واریب معانی دیگر : (موی سر) به عقب شانه کرده، عقب زده، (زمین و غیره) شیبدار به سوی عقب

backswept

<hr> معنی : شمشیر یک لبهء برنده، شمشیر یکدمه <hr> معانی دیگر : شمشیر دارای یک لبه ی تیز، شمشیر یکدم، شمشیر یک لبه

معنی : شمشیر یک لبهء برنده، شمشیر یکدمه معانی دیگر : شمشیر دارای یک لبه ی تیز، شمشیر یکدم، شمشیر یک لبه

backsword

backtooth

<hr> معنی : عدول کردن، رد گم کردن، عهد شکستن <hr> معانی دیگر : (امریکا)، از همان راه رفته بازگشتن (مثلا برای یافتن چیز گمشده)

معنی : عدول کردن، رد گم کردن، عهد شکستن معانی دیگر : (امریکا)، از همان راه رفته بازگشتن (مثلا برای یافتن چیز گمشده)

backtrack

<hr> معنی : پشتیبان، عوضی، پشتیبانی کردن <hr> معانی دیگر : پشتیبان، پشتیبانی کردن، 1- کمک کردن، پشتی کردن، تایید کردن، 2- عقب عقب رفتن، به قهقرا رفتن (back away و back out هم می گویند) 3- انباشته شدن (در اثر انسداد)

معنی : پشتیبان، عوضی، پشتیبانی کردن معانی دیگر : پشتیبان، پشتیبانی کردن، 1- کمک کردن، پشتی کردن، تایید کردن، 2- عقب عقب رفتن، به قهقرا رفتن (back away و back out هم می گویند) 3- انباشته شدن (در اثر انسداد)

backup

backup battery

backup file

backup procedure

backup system

backup tape

backup utility

backveld

<hr> معنی : سابقه، کودن، وارونه، به پشت، از پشت <hr> معانی دیگر : به سوی عقب، پس سوی، در عقب، به قهقرا، معکوس، پشت به جلو، عقبکی، به سوی گذشته، به زمان های پیش بازگشتن، قهقرایی، از بهتر به بدتر، (کودک) عقب مانده، دیرآموز، (کشور یا مردمان) عقب افتاده، به روش غیر معمول، خجول، کم رو، به عقب

معنی : سابقه، کودن، وارونه، به پشت، از پشت معانی دیگر : به سوی عقب، پس سوی، در عقب، به قهقرا، معکوس، پشت به جلو، عقبکی، به سوی گذشته، به زمان های پیش بازگشتن، قهقرایی، از بهتر به بدتر، (کودک) عقب مانده، دیرآموز، (کشور یا مردمان) عقب افتاده، به روش غیر معمول، خجول، کم رو، به عقب

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی