انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی <hr> معانی دیگر : نیکبختی، خوشی، رستگاری، سعادتمندی، بخت خوب، مایه ی خوشی، خوش بیانی، شیرین سخنی، گزیده گویی، فصاحت، بلاغت، مناسبت

معنی : اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی معانی دیگر : نیکبختی، خوشی، رستگاری، سعادتمندی، بخت خوب، مایه ی خوشی، خوش بیانی، شیرین سخنی، گزیده گویی، فصاحت، بلاغت، مناسبت

felicity

<hr> (هر جانوری که از تیره ی گربه سانان باشد) گربه سان، گربه، گربه مانند

(هر جانوری که از تیره ی گربه سانان باشد) گربه سان، گربه، گربه مانند

felid

felidae

<hr> معنی : گربه صفت، وابسته به تیره گربه، گربهای <hr> معانی دیگر : گربه مانند، گربه وار، دارای حرکات موزون و حیله گری گربه، (جانور شناسی) گربه سان (از تیره ی گربه سانان)

معنی : گربه صفت، وابسته به تیره گربه، گربهای معانی دیگر : گربه مانند، گربه وار، دارای حرکات موزون و حیله گری گربه، (جانور شناسی) گربه سان (از تیره ی گربه سانان)

feline

felineness

felinity

felis caracal

felis domestica

felix

felix heinrich wankel

felix slade

<hr> معنی : سنگ دل، بیدادگر، بریدن و انداختن، بزمین زدن، انداختن، قطع کردن <hr> معانی دیگر : زمان گذشته ی فعل : fall، برزمین انداختن، زمین زدن، (درخت) بریدن، اوژندن، (خیاطی) زیر دوزی کردن سجاف، وحشی، سبع، خونخوار، ظالم، ستمگر، مهلک، کشنده، کاری، پوست حیوان، تخته ی پوست، (انگلیس)، بیابان، مهیب

معنی : سنگ دل، بیدادگر، بریدن و انداختن، بزمین زدن، انداختن، قطع کردن معانی دیگر : زمان گذشته ی فعل : fall، برزمین انداختن، زمین زدن، (درخت) بریدن، اوژندن، (خیاطی) زیر دوزی کردن سجاف، وحشی، سبع، خونخوار، ظالم، ستمگر، مهلک، کشنده، کاری، پوست حیوان، تخته ی پوست، (انگلیس)، بیابان، مهیب

fell

fell asleep

fell at his feet

fell behind

fell behind in his studies

fell down

fell down on the job

fell for

fell from grace

fell ill

fell in battle

fell in love with him

fell in the hands of

fell into bad ways

fell into decay

fell into her trap

fell into the trap

fell off his chair

fell off his feet

fell on

fell on deaf ears

fell on his back

fell on the floor

fell out

fell out of bed

fell out of line

fell out of the blue

fell prey to

fell short of expectations

fell silent

fella

fellable

<hr> (از ریشه ی عربی) فلاح، کشاورز، کارگر مزرعه

(از ریشه ی عربی) فلاح، کشاورز، کارگر مزرعه

fellah

<hr> در دهان گرفتن و مکیدن آلت تناسلی مرد

در دهان گرفتن و مکیدن آلت تناسلی مرد

fellate

<hr> در دهان گیری و مکیدن آلت تناسلی مرد، fellation : تحریک الت تناسلی مرد بوسیله زبان

در دهان گیری و مکیدن آلت تناسلی مرد، fellation : تحریک الت تناسلی مرد بوسیله زبان

واژه های حرف "f" - انگلیسی به انگلیسی