انگلیسی به انگلیسی

kept things in proportion

kept to himself

kept waiting

kept woman

<hr> استان کرالا (در جنوب باختری هند ـ مرکز: trivandrum ـ 38855 کیلومتر مربع)

استان کرالا (در جنوب باختری هند ـ مرکز: trivandrum ـ 38855 کیلومتر مربع)

kerala

keratalgia

keratectasia

<hr> (جراحی) شاخینه برداری، برداشتن قرنیه، قرنیه برداری

(جراحی) شاخینه برداری، برداشتن قرنیه، قرنیه برداری

keratectomy

<hr> معنی : ماده شاخی <hr> معانی دیگر : شاخینه، کراتین (پروتئین سخت و غیرقابل حل که بخش اصلی مو و ناخن و شاخ را تشکیل می دهد)، ماده شاخی موجود در مو وناخن و شا

معنی : ماده شاخی معانی دیگر : شاخینه، کراتین (پروتئین سخت و غیرقابل حل که بخش اصلی مو و ناخن و شاخ را تشکیل می دهد)، ماده شاخی موجود در مو وناخن و شا

keratin

keratinisation

keratinise

keratinised

keratinization

<hr> تبدیل به کراتین کردن، شاخی کردن

تبدیل به کراتین کردن، شاخی کردن

keratinize

keratinized

keratinocyte

<hr> معنی : شاخی، دارای مواد شاخی <hr> معانی دیگر : horrny : شاخی

معنی : شاخی، دارای مواد شاخی معانی دیگر : horrny : شاخی

keratinous

<hr> (چشم پزشکی) آماس قرنیه، اماس قرنیه، التهاب قرنیه

(چشم پزشکی) آماس قرنیه، اماس قرنیه، التهاب قرنیه

keratitis

keratoderma

<hr> (موجب ایجاد بافت های شاخی) شاخینه زا

(موجب ایجاد بافت های شاخی) شاخینه زا

keratogenous

<hr> شاخی، شاخینه ای، شاخ مانند، کراتویید

شاخی، شاخینه ای، شاخ مانند، کراتویید

keratoid

keratoma

keratomalacia

keratometer

<hr> (جراحی ـ پیوند زدن بافت تازه ی قرنیه به چشم) پیوند قرنیه، جراحی پلاستیک قرنیه

(جراحی ـ پیوند زدن بافت تازه ی قرنیه به چشم) پیوند قرنیه، جراحی پلاستیک قرنیه

keratoplasty

keratoscope

keratoscopy

<hr> شاخی، شاخینه ای، شاخسان، دارای لیفهای شاخی، جسم شاخی اسفنج

شاخی، شاخینه ای، شاخسان، دارای لیفهای شاخی، جسم شاخی اسفنج

keratose

<hr> معنی : شاخی شدن پوست و غیره <hr> معانی دیگر : (پزشکی ـ زایده ی شاخی یا سخت روی پوست بدن) پینه، شاخاک، شاخندگی، آزخ

معنی : شاخی شدن پوست و غیره معانی دیگر : (پزشکی ـ زایده ی شاخی یا سخت روی پوست بدن) پینه، شاخاک، شاخندگی، آزخ

keratosis

keratotic

<hr> (جراحی) قرنیه شکافی، برش قرنیه

(جراحی) قرنیه شکافی، برش قرنیه

keratotomy

<hr> معنی : حاشیه پیاده رو <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: curb، جدول

معنی : حاشیه پیاده رو معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: curb، جدول

kerb

kerb crawling

kerberos

<hr> سنگ جدول معمارى : سنگ چینى دور چاه، سنگ جدول، سنگ حاشیه، سنگ بست، سنگچین گرداگرددهانه چاه

سنگ جدول معمارى : سنگ چینى دور چاه، سنگ جدول، سنگ حاشیه، سنگ بست، سنگچین گرداگرددهانه چاه

kerbstone

<hr> معنی : سرانداز، چپی، دستمال، روسری، دستمال سر، چارقد، زن روسری پوش <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: handkerchief

معنی : سرانداز، چپی، دستمال، روسری، دستمال سر، چارقد، زن روسری پوش معانی دیگر : رجوع شود به: handkerchief

kerchief

kerchiefed

kerchieft

keren

keren hayesod

<hr> معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن <hr> معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

معنی : چاک، بریدگی، چاک دادن معانی دیگر : بریدگی ایجاد شده توسط اره، برش اره

kerf

<hr> جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

جنجال، شلوغ پلوغی، نابسامانی، الم شنگه

kerfuffle

<hr> شهر کرمان (در جنوب خاوری ایران)

شهر کرمان (در جنوب خاوری ایران)

kerman

<hr> (از ریشه ی فارسی: کرم و قرمز)، بدن خشک شده ی برخی کرم های جنس kermes که از آن رنگ قرمز به دست می آید، رنگیزه ی قرمز، رنگ قرمز، رنگدانه ی قرمز، قرمزدانه

(از ریشه ی فارسی: کرم و قرمز)، بدن خشک شده ی برخی کرم های جنس kermes که از آن رنگ قرمز به دست می آید، رنگیزه ی قرمز، رنگ قرمز، رنگدانه ی قرمز، قرمزدانه

kermes

kermess

<hr> جشن وعیدسالیانه اى که درهلندوبلژیک بادادن نمایش وفریادهاى... میکنند

جشن وعیدسالیانه اى که درهلندوبلژیک بادادن نمایش وفریادهاى... میکنند

واژه های حرف "k" - انگلیسی به انگلیسی