انگلیسی به انگلیسی

pale imitation

paled beside

paleencephalon

<hr> معنی : نژاد سفید پوست، نژاد اریایی قفقازی، نژاد سفید پوست <hr> معانی دیگر : (از نظر سرخ پوستان امریکا) سپید پوست، نژاداریایی قفقازی به تحقیر، سفید پوست لقبی است که گمان می کنندسر&nbsp;پوستان امریکایی بمردم سفیدپوست

معنی : نژاد سفید پوست، نژاد اریایی قفقازی، نژاد سفید پوست معانی دیگر : (از نظر سرخ پوستان امریکا) سپید پوست، نژاداریایی قفقازی به تحقیر، سفید پوست لقبی است که گمان می کنندسر پوستان امریکایی بمردم سفیدپوست

paleface

palefaced

<hr> رنگ پریدگی، زردی، کمرنگی

رنگ پریدگی، زردی، کمرنگی

paleness

<hr> پیشوند:، جهان پیشین (یعنی آسیا و افریقا و اروپا) [paleotropical]

پیشوند:، جهان پیشین (یعنی آسیا و افریقا و اروپا) [paleotropical]

paleo

paleoanthropologist

<hr> سنگواره شناسی گیاهی

paleobotany

<hr> معنی : قسمتی از دوران سوم زمینشناسی، وابسته به دوره پالیوسین <hr> معانی دیگر : (دوران های زمین شناسی) دوران پالئوسین، دیرین گاه

معنی : قسمتی از دوران سوم زمینشناسی، وابسته به دوره پالیوسین معانی دیگر : (دوران های زمین شناسی) دوران پالئوسین، دیرین گاه

paleocene

paleoclimate

paleoclimatic

paleoclimatology

<hr> pal(a)eoencephalon روانشناسى : مغز دیرینه

pal(a)eoencephalon روانشناسى : مغز دیرینه

paleoencephalon

paleogene

paleogeography

<hr> معنی : خط شناس <hr> معانی دیگر : خط شناس

معنی : خط شناس معانی دیگر : خط شناس

paleographer

<hr> وابسته بخطوط باستانی

paleographic

paleographical

<hr> معنی : کتابت قدیمی، شناسایی و کشف خطوط قدیمه <hr> معانی دیگر : کتیبه شناسی، دانش شناخت نوشته های کهن

معنی : کتابت قدیمی، شناسایی و کشف خطوط قدیمه معانی دیگر : کتیبه شناسی، دانش شناخت نوشته های کهن

paleography

<hr> معنی : پارینه سنگی <hr> معانی دیگر : (دوران های زمین شناسی) دیرینه سنگی، پارینه سنگی (از حدود 2 میلیون تا ده هزار سال پیش - پیش از دوران میان سنگی است)، عهد حجر قدیم، وابسته به دوره دوم عصر حجر قدیم یاکهنه سنگی

معنی : پارینه سنگی معانی دیگر : (دوران های زمین شناسی) دیرینه سنگی، پارینه سنگی (از حدود 2 میلیون تا ده هزار سال پیش - پیش از دوران میان سنگی است)، عهد حجر قدیم، وابسته به دوره دوم عصر حجر قدیم یاکهنه سنگی

paleolithic

<hr> وابسته به دیرین شناسی

paleontological

<hr> معنی : دیرین شناس <hr> معانی دیگر : ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی

معنی : دیرین شناس معانی دیگر : ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی

paleontologist

<hr> معنی : دیرین شناسی <hr> معانی دیگر : (بخشی از زمین شناسی که با موجودات پیش از تاریخ سر وکار دارد) دیرین شناسی، مبحک زیست شناسی دوران قدیم

معنی : دیرین شناسی معانی دیگر : (بخشی از زمین شناسی که با موجودات پیش از تاریخ سر وکار دارد) دیرین شناسی، مبحک زیست شناسی دوران قدیم

paleontology

<hr> معنی : دوران اول <hr> معانی دیگر : (دوران های زمین شناسی) پالئوزوئیک، دیرین زیوی (میان حدود 570 هزار تا 225 هزار سال پیش)، وابسته به عهدی از زمین شناسی که ازاغاز دوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده

معنی : دوران اول معانی دیگر : (دوران های زمین شناسی) پالئوزوئیک، دیرین زیوی (میان حدود 570 هزار تا 225 هزار سال پیش)، وابسته به عهدی از زمین شناسی که ازاغاز دوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده

paleozoic

paleozoic era

<hr> بندر پالرمو (مرکز جزیره ی سیسیل - ایتالیا)

بندر پالرمو (مرکز جزیره ی سیسیل - ایتالیا)

palermo

<hr> معنی : فلسطین <hr> معانی دیگر : فلسطین

معنی : فلسطین معانی دیگر : فلسطین

palestine

palestine liberation army

<hr> معنی : فلسطینی، فلسطینی <hr> معانی دیگر : فلسطینی

معنی : فلسطینی، فلسطینی معانی دیگر : فلسطینی

palestinian

palestinian authority

palestinian autonomous zone

palestinian convention

palestinian covenant

palestinian enclave

palestinian entity

palestinian labor force

palestinian liberation army

palestinian national council

palestinian police

palestinian security services

palestinian state

palestinian terebinth

<hr> (یونان باستان) ورزشگاه، کشتی گیر خانه، زور خانه، ورزشگاه، جای کشتی گیری، اموزشگاه ورزش، فن کشتی گیری

(یونان باستان) ورزشگاه، کشتی گیر خانه، زور خانه، ورزشگاه، جای کشتی گیری، اموزشگاه ورزش، فن کشتی گیری

palestra

<hr> معنی : پولک، جعبه رنگ نقاشی <hr> معانی دیگر : (تخته ای که نقاش رنگ های خود را روی آن قرار می دهد و آنها را با هم می آمیزد) شستی نقاشی، لوحه سورا&nbsp; دار بیضی یا مستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی

معنی : پولک، جعبه رنگ نقاشی معانی دیگر : (تخته ای که نقاش رنگ های خود را روی آن قرار می دهد و آنها را با هم می آمیزد) شستی نقاشی، لوحه سورا دار بیضی یا مستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی

palette

<hr> معنی : کاردک نقاشی <hr> معانی دیگر : کاردک نقاشی

معنی : کاردک نقاشی معانی دیگر : کاردک نقاشی

palette knife

paley

<hr> معنی : مرکوب، اسب راهوار و رام <hr> معانی دیگر : (قدیمی) اسب راهوار و رام (ویژه ی بانوان)

معنی : مرکوب، اسب راهوار و رام معانی دیگر : (قدیمی) اسب راهوار و رام (ویژه ی بانوان)

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی