انگلیسی به انگلیسی

well adjusted

well advanced

<hr> احتیاط آمیز، به صلاح (کسی)، عاقلانه، درست، صحیح، از روی عقل و منطق

احتیاط آمیز، به صلاح (کسی)، عاقلانه، درست، صحیح، از روی عقل و منطق

well advised

<hr> خوب مبلمان شده، دارای تجهیزات یا اثاثیه ی خوب

خوب مبلمان شده، دارای تجهیزات یا اثاثیه ی خوب

well appointed

<hr> متوازن، معقول، عاقل، سالم، سلیم، موزون، باقرینه

متوازن، معقول، عاقل، سالم، سلیم، موزون، باقرینه

well balanced

well balanced diet

well based

<hr> خوش رفتار، مودب، با تربیت

خوش رفتار، مودب، با تربیت

well behaved

<hr> خیر، سعادت، خوشی، رفاه، بهزیستی، سلامت، اسایش، تندرستی، سلامتی و خوشی، خوشبختی، نیک بود

خیر، سعادت، خوشی، رفاه، بهزیستی، سلامت، اسایش، تندرستی، سلامتی و خوشی، خوشبختی، نیک بود

well being

well beloved

<hr> با ادب، فرهیخته، با تربیت، خوش جنس باتربیت، تربیت شده

با ادب، فرهیخته، با تربیت، خوش جنس باتربیت، تربیت شده

well bred

well brought up

well built

<hr> خوب انتخاب شده، به گزیده، نیک گزیده، نخبه

خوب انتخاب شده، به گزیده، نیک گزیده، نخبه

well chosen

<hr> پارتی دار، دارای دوست و آشنای زیاد

پارتی دار، دارای دوست و آشنای زیاد

well connected

well cooked

<hr> (کاملا) معلوم، معین، واضح

(کاملا) معلوم، معین، واضح

well defined

<hr> خوش خلق، نیک سرشت، خوش حالت، مهربان، سرکیف، سرحال

خوش خلق، نیک سرشت، خوش حالت، مهربان، سرکیف، سرحال

well disposed

well doer

<hr> <b>معنی</b> : افرین، احسنت! <hr> <b>معانی دیگر</b> : خوب انجام شده، ماهرانه، زبردستانه، افرین، خوب پخته

معنی : افرین، احسنت! معانی دیگر : خوب انجام شده، ماهرانه، زبردستانه، افرین، خوب پخته

well done

well dressed

well earned

well earned rest

well educated

well endowed

well enough

well established

<hr> خوش قیافه، قشنگ، زیبا، خوشگل، خوش ظاهر، خوش ترکیب

خوش قیافه، قشنگ، زیبا، خوشگل، خوش ظاهر، خوش ترکیب

well favored

<hr> زیبا، خوشگل زیبا، خوبروی

زیبا، خوشگل زیبا، خوبروی

well favoured

<hr> دارای تغذیه ی خوب، پرواری، خوب تغذیه شده

دارای تغذیه ی خوب، پرواری، خوب تغذیه شده

well fed

<hr> (امریکا - عامیانه) پولدار، دارا، ثروتمند، پولدار، خوب تثبیت شده

(امریکا - عامیانه) پولدار، دارا، ثروتمند، پولدار، خوب تثبیت شده

well fixed

well formed

<hr> مستند، بجا، با دلیل، موجه، found well کاملا مجهز، مجهز بوسایل کامل، مستحکم

مستند، بجا، با دلیل، موجه، found well کاملا مجهز، مجهز بوسایل کامل، مستحکم

well founded

<hr> خوب مهتری شده، خوب نگهداری شده، مرتب و منظم، مواظبت شده، مهتری شده

خوب مهتری شده، خوب نگهداری شده، مرتب و منظم، مواظبت شده، مهتری شده

well groomed

<hr> خبره، وارد، دارای تبحر، حاذق، دارای پایه محکم، بر پایه یااساس صحیح

خبره، وارد، دارای تبحر، حاذق، دارای پایه محکم، بر پایه یااساس صحیح

well grounded

well grown

<hr> (امریکا- خودمانی)، پولدار، دارا، ثروتمند

(امریکا- خودمانی)، پولدار، دارا، ثروتمند

well heeled

well hung

well i never

well in hand

<hr> مطلع، آگاه، دانشمند، بحرالعلوم، بصیر، بخژبی اگاه، با اطلاع

مطلع، آگاه، دانشمند، بحرالعلوم، بصیر، بخژبی اگاه، با اطلاع

well informed

<hr> خیرخواه، نیکخواه، دارای حسن نیت

خیرخواه، نیکخواه، دارای حسن نیت

well intentioned

well kept

<hr> مشهور، شهره، نیکنام، نامور، شناخته شده، خوشنام، معروف، واضح، پیش پاافتاده

مشهور، شهره، نیکنام، نامور، شناخته شده، خوشنام، معروف، واضح، پیش پاافتاده

واژه های حرف "w" - انگلیسی به انگلیسی