انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : کدو، کدو سبز، کدوی تابستانی <hr> معانی دیگر : زوکینی، کدو مسمایی

معنی : کدو، کدو سبز، کدوی تابستانی معانی دیگر : زوکینی، کدو مسمایی

zucchini

zucchini crustless pie

zucchini quiche

<hr> معنی : اهل ناتال در جنوب افریقا <hr> معانی دیگر : سیاهپوست زولو (زولوها در استان ناتال در افریقای جنوبی زیست می کنند)، ناتالی natal

معنی : اهل ناتال در جنوب افریقا معانی دیگر : سیاهپوست زولو (زولوها در استان ناتال در افریقای جنوبی زیست می کنند)، ناتالی natal

zulu

zulu time

<hr> سرزمین زولوها (در افریقای جنوبی)

سرزمین زولوها (در افریقای جنوبی)

zululand

<hr> سرخپوست زونی (قبیله ی زونی در ایالت نیومکزیکو زیست می کند)

سرخپوست زونی (قبیله ی زونی در ایالت نیومکزیکو زیست می کند)

zuni

zunian

zur hadassah

zur moshe

zur natan

<hr> نام یکی از کانتون های سوئیس، شهر زوریخ (پایتخت این کانتون)

نام یکی از کانتون های سوئیس، شهر زوریخ (پایتخت این کانتون)

zurich

zvika

zvika pick

zwan

<hr> استفان زویگ (نویسنده ی اتریشی)

استفان زویگ (نویسنده ی اتریشی)

zweig

<hr> معنی : نان سوخاری نان خشک تخم مرغدار <hr> معانی دیگر : بیسکویت آلمانی، زویبک، نان سوخاری نان خشک تخم مرهدار

معنی : نان سوخاری نان خشک تخم مرغدار معانی دیگر : بیسکویت آلمانی، زویبک، نان سوخاری نان خشک تخم مرهدار

zwieback

<hr> زونگلی (اصلاح طلب پروتستان - سوئیسی)

زونگلی (اصلاح طلب پروتستان - سوئیسی)

zwingli

<hr> پیرو زونگلی، زونگلی گرای

پیرو زونگلی، زونگلی گرای

zwinglian

<hr> (در ملکول برخی پروتئین ها و آمینو اسیدها - یون دارای بار الکتریکی مثبت و منفی) دوباره، زویتریون

(در ملکول برخی پروتئین ها و آمینو اسیدها - یون دارای بار الکتریکی مثبت و منفی) دوباره، زویتریون

zwitterion

zygal

<hr> (قوس عصبی مهره داران) برجستگی یوغی

(قوس عصبی مهره داران) برجستگی یوغی

zygapophysis

<hr> (به ویژه طوطی ها) جفت انگشتی، یوغ انگشتی

(به ویژه طوطی ها) جفت انگشتی، یوغ انگشتی

zygodactyl

zygodactyly

<hr> (زیست شناسی) یوغ زایی، یوغ زایش، جفت زایی

(زیست شناسی) یوغ زایی، یوغ زایش، جفت زایی

zygogenesis

<hr> وابسته به تخم بارور شده، تخمی

وابسته به تخم بارور شده، تخمی

zygoid

<hr> معنی : استخوان گونه، استخوان قوس وجنه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی)، رجوع شود به: zygomatic arch، zygomatic ج

معنی : استخوان گونه، استخوان قوس وجنه معانی دیگر : (کالبد شناسی)، رجوع شود به: zygomatic arch، zygomatic ج

zygoma

<hr> zygoma ج، استخوان قوس وجنه، استخوان گونه

zygoma ج، استخوان قوس وجنه، استخوان گونه

zygomatic

<hr> معنی : متقارن الطرفین، دارای تقارن <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) یوغ ریخت، متقارن (zygomorphous هم می گویند)، متقارن الطرفین در مورد اعضای بدن

معنی : متقارن الطرفین، دارای تقارن معانی دیگر : (زیست شناسی) یوغ ریخت، متقارن (zygomorphous هم می گویند)، متقارن الطرفین در مورد اعضای بدن

zygomorphic

zygomorphous

zygophyte

<hr> معنی : پیوستگی، ترکیب، لقاح، امیختگی جنسی <hr> معانی دیگر : امیختگی جنسی، ترکیب، پیوستگی، لقاح

معنی : پیوستگی، ترکیب، لقاح، امیختگی جنسی معانی دیگر : امیختگی جنسی، ترکیب، پیوستگی، لقاح

zygosis

zygospore

<hr> معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده <hr> معانی دیگر : (یاخته ای که از اتحاد زامه های نر و ماده ایجاد می شود - یاخته ی بارور شده ی تخم) زیگوت، zygotic ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده معانی دیگر : (یاخته ای که از اتحاد زامه های نر و ماده ایجاد می شود - یاخته ی بارور شده ی تخم) زیگوت، zygotic ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

zygote

<hr> (زیست شناسی) یوغ نواره، جفت نواره

(زیست شناسی) یوغ نواره، جفت نواره

zygotene

<hr> معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده <hr> معانی دیگر : zygote ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

معنی : تخم، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده معانی دیگر : zygote ج، ش تخم گشنیده شده، یاخته ای که از ترکیب دو سلول جنسی gamete بوجود اید

zygotic

zygotically

zyklon b

<hr> (نوعی آنزیم موجود در مخمرها) زیمایه ی مخمر، زیمایه ی بوزک، آنزیم مخمر

(نوعی آنزیم موجود در مخمرها) زیمایه ی مخمر، زیمایه ی بوزک، آنزیم مخمر

zymase

zyme

<hr> پیشوند:، زیما، زیمایه [zymogenesis]

پیشوند:، زیما، زیمایه [zymogenesis]

zymo

zymogen

<hr> معنی : مخمر، تخمیر کننده <hr> معانی دیگر : (زیست شیمی)، موجب تخمیر، تخمیر آور، وزمان زا

معنی : مخمر، تخمیر کننده معانی دیگر : (زیست شیمی)، موجب تخمیر، تخمیر آور، وزمان زا

واژه های حرف "z" - انگلیسی به انگلیسی