فرهنگ فارسی

بخش توان

بخش خدمات ماشین پایی

بخش ذخیرۀجا

بخش راکد

بخش زمینی

بخش سلامت

بخش صدا

بخش غذانوشابه

بخش مراقبت های قلبی

بخش مراقبت های ویژه

بخش مراقبت ویژۀ نوزادان

بخش مرجع

بخش معنایی

بخش مهمانخانه داری

بخش نامۀ توصیه ای

بخش ناپذیر

بخش نحوی

بخش نور

بخش نوشت

بخش نویسی

بخش هتلداری

بخش هوایی

بخش واجی

بخش پایه

<hr> مترادف بخش پذیر : تقسیم پذیر، قابل تقسیم، قابل قسمت <hr> متضاد بخش پذیر : بخش ناپذیر

مترادف بخش پذیر : تقسیم پذیر، قابل تقسیم، قابل قسمت متضاد بخش پذیر : بخش ناپذیر

بخش پذیر

بخش پذیری

بخش کاریاری

بخش کردن

بخش گسترش

بخش گشتاری

بخشا

بخشانیدن

بخشای

بخشای کاشی

بخشایا

بخشایان

بخشایدن

<hr> مترادف بخشایش : اغماض، چشم پوشی، سماحت، گذشت، عفو، آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت <hr> متضاد بخشایش : انتقام

مترادف بخشایش : اغماض، چشم پوشی، سماحت، گذشت، عفو، آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت متضاد بخشایش : انتقام

بخشایش

بخشایش امدن

بخشایش اوردن

بخشایش خواستن

بخشایش کردن

<hr> مترادف بخشایشگر : بخشاینده، بخشنده، منان، وهاب <hr> متضاد بخشایشگر : منتقم

مترادف بخشایشگر : بخشاینده، بخشنده، منان، وهاب متضاد بخشایشگر : منتقم

بخشایشگر

<hr> مترادف بخشاینده : آمرزگار، بخشایشگر، بخشنده، رحمان، رحیم <hr> متضاد بخشاینده : انتقام جو، منتقم

مترادف بخشاینده : آمرزگار، بخشایشگر، بخشنده، رحمان، رحیم متضاد بخشاینده : انتقام جو، منتقم

واژه های حرف "ب" - فرهنگ فارسی