تقاسم

<hr> مترادف تقاص : انتقام، تاوان، تلافی، خون خواهی، دیه، عقاب، کفاره، کیفر، مجازات، معامله به مثل، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن <hr> برابر پارسی : تاوان، سزا، کیفر، تا به تایی

مترادف تقاص : انتقام، تاوان، تلافی، خون خواهی، دیه، عقاب، کفاره، کیفر، مجازات، معامله به مثل، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن برابر پارسی : تاوان، سزا، کیفر، تا به تایی

تقاص

تقاصف

تقاصیر

<hr> مترادف تقاضا : استدعا، التماس، تمنا، توقع، خواهش، درخواست، طلب، مراد، مسئلت ، درخواست کردن، متقاضی شدن <hr> متضاد تقاضا : امر، حکم، دستور <hr> برابر پارسی : خواهش، درخواست

مترادف تقاضا : استدعا، التماس، تمنا، توقع، خواهش، درخواست، طلب، مراد، مسئلت ، درخواست کردن، متقاضی شدن متضاد تقاضا : امر، حکم، دستور برابر پارسی : خواهش، درخواست

تقاضا

تقاضا امدن

<hr> مترادف تقاضا داشتن : درخواست داشتن، خواهش کردن

مترادف تقاضا داشتن : درخواست داشتن، خواهش کردن

تقاضا داشتن

تقاضا شدن

<hr> مترادف تقاضا کردن : مستدعی بودن، خواهش کردن، درخواست کردن، متمنی بودن، مقتضی بودن، ایجاب کردن، اقتضا کردن <hr> برابر پارسی : وَژولیدن، فَژولیدن، اَوژولیدن

مترادف تقاضا کردن : مستدعی بودن، خواهش کردن، درخواست کردن، متمنی بودن، مقتضی بودن، ایجاب کردن، اقتضا کردن برابر پارسی : وَژولیدن، فَژولیدن، اَوژولیدن

تقاضا کردن

<hr> مترادف تقاضانامه : درخواست، درخواست نامه

مترادف تقاضانامه : درخواست، درخواست نامه

تقاضانامه

تقاضانامۀ ثبت اختراع

تقاضای اولیه

تقاضای بازار

تقاضای دوره ای

تقاضای مازاد

تقاضای مراقبت

تقاضای مشتق

تقاضای مشروط عوامل

تقاضای مواد غذایی

تقاضایی

تقاطر

<hr> مترادف تقاطع : برخورد، تلاقی، چهارراه، یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن <hr> متضاد تقاطع : تباعد <hr> برابر پارسی : برخورد، برشگاه، چهار راه

مترادف تقاطع : برخورد، تلاقی، چهارراه، یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن متضاد تقاطع : تباعد برابر پارسی : برخورد، برشگاه، چهار راه

تقاطع

تقاطع 1

تقاطع 2

تقاطع دوگانه

تقاطع زمان بندی شده

تقاطع مبنا

تقاطع ناهم سطح 1

تقاطع ناهم سطح 2

تقاطع ناهم سطح شبدری

تقاطع ناهم سطح لوزی

تقاطع ناهم سطح هادی

تقاطع نیم راه بند خودکار

تقاطع هم سطح

تقاطع هم سطح اختصاصی

تقاطع همسطح پیاده

تقاطع چلیپا

تقاطع کردن

تقاطع کلیدی

<hr> مترادف تقاعد : بازنشستگی، کناره گیری ، تعامل، توقف، درنگی، سستی <hr> متضاد تقاعد : اشتغال <hr> برابر پارسی : گوشه نشینی، بازنشستگی

مترادف تقاعد : بازنشستگی، کناره گیری ، تعامل، توقف، درنگی، سستی متضاد تقاعد : اشتغال برابر پارسی : گوشه نشینی، بازنشستگی

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی