تنداب

تندانما

<hr> مترادف تندباد : توفان، طوفان <hr> متضاد تندباد : نسیم

مترادف تندباد : توفان، طوفان متضاد تندباد : نسیم

تندباد

تندباد شدید

تندباد کامل

تندبار

تندتپش

تندتپشی

تندتپشی بطنی

تندتپشی دهلیزی

تندتپشی فوق بطنی

<hr> مترادف تندخو : آشفته خو، آتش مزاج، آتشی مزاج، بداخلاق، بدخلق، بدخو، تندخلق، تندمزاج، خشمگین، خشمناک، زشت خو، عصبانی، عصبی، غضبناک، کج خلق <hr> متضاد تندخو : سلیم، سلیم النفس، خوش خلق

مترادف تندخو : آشفته خو، آتش مزاج، آتشی مزاج، بداخلاق، بدخلق، بدخو، تندخلق، تندمزاج، خشمگین، خشمناک، زشت خو، عصبانی، عصبی، غضبناک، کج خلق متضاد تندخو : سلیم، سلیم النفس، خوش خلق

تندخو

تندخواری

تندخیزی

تنددَمی

<hr> مترادف تندر : آسمان غره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور <hr> متضاد تندر : برق، صاعقه، عاصفه

مترادف تندر : آسمان غره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور متضاد تندر : برق، صاعقه، عاصفه

تندر

تندر خروش

تندران

تندرای

<hr> مترادف تندرست : سالم، صحیح المزاج، قبراق، نیکوحال، سرحال، صحت مند <hr> متضاد تندرست : بیمار، مریض، ناتندرست

مترادف تندرست : سالم، صحیح المزاج، قبراق، نیکوحال، سرحال، صحت مند متضاد تندرست : بیمار، مریض، ناتندرست

تندرست

تندرست کردن

<hr> مترادف تندرستی : سلامت، سلامتی، صحت، عافیت <hr> متضاد تندرستی : بیماری، عارضه، ناخوشی

مترادف تندرستی : سلامت، سلامتی، صحت، عافیت متضاد تندرستی : بیماری، عارضه، ناخوشی

تندرستی

تندرسر

تندرشناسی

تندرفتار

<hr> مترادف تندرو : بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبک سیر، سریع، سریع السیر ، بی باک، بی پروا ، افراطی <hr> متضاد تندرو : کندرو، ترسو، جبون، میانه رو

مترادف تندرو : بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبک سیر، سریع، سریع السیر ، بی باک، بی پروا ، افراطی متضاد تندرو : کندرو، ترسو، جبون، میانه رو

تندرو

<hr> مترادف تندروی : سرعت ، افراط <hr> متضاد تندروی : کندروی، تفریط

مترادف تندروی : سرعت ، افراط متضاد تندروی : کندروی، تفریط

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی