جانبولاط زاده

<hr> برابر پارسی : پهلویی، کناری

برابر پارسی : پهلویی، کناری

جانبی

جانبی 1

جانبی 2

جانبی نگاره

جانت قبطه

جانحه

<hr> مترادف جاندار : جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده <hr> متضاد جاندار : بی جان

مترادف جاندار : جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده متضاد جاندار : بی جان

جاندار

جاندارپنداری

جانداری

جاندانه

جانز

<hr> مترادف جانسوز : جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک

مترادف جانسوز : جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک

جانسوز

جانش

جانشانی پس رو

<hr> مترادف جانشین : بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم مقام، نایب، وارث، ولیعهد

مترادف جانشین : بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم مقام، نایب، وارث، ولیعهد

جانشین

جانشین اعلامی

جانشین برخاست

جانشین در مسیر

جانشین سازی

جانشین شیر

جانشین شیر مادر

جانشین مبدأ

جانشین مقصد

جانشین پنیر

جانشین چربی

جانشین کردن

جانشین کردن غذا

جانشین کره

جانشین کرۀ کاکائو

جانشین گوشت

<hr> مترادف جانشینی : خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت

مترادف جانشینی : خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت

جانشینی

جانشینی متقابل

جانشینی کردن

جانعلی

جانعلی خان

<hr> مترادف جانفزا : جان پرور، روح انگیز، روح پرور، روح نواز <hr> متضاد جانفزا : جانکاه، جانگداز

مترادف جانفزا : جان پرور، روح انگیز، روح پرور، روح نواز متضاد جانفزا : جانکاه، جانگداز

جانفزا

جانفزا ی

جانفشان

جانفشان کردن

جانفشانی

جانفشانی کردن

جانقی

جانم خواجه

<hr> مترادف جانماز : تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی

واژه های حرف "ج" - فرهنگ فارسی